باور عمومی در اجتماعات ایرانی دوستی را «امری مردانه» میداند. زنان معمولا از برقراری روابط رفاقتی ناتوان انگاشته میشوند. در عمل به نظر میرسد مردان گرایش دارند که شبکههای اجتماعی با کمیت بالاتر داشته باشند و با دوستان خود ارتباطات طولانی مدتیتری را حفظ کنند در حالی که زنان معمولا به دوستان معدودی بسنده میکنند؛ ضمن اینکه این روابط هم به شرایط زمانی و مکانی مرتبط است که سبب میشود دوستیهای زنانه اقتضایی و به همین دلیل کوتاه مدتتر باشند. این تنها جنبهٔ توصیفی این برداشت عمومی است.
در اینجا قصد من این نیست که درستی یا نادرستی این برداشت را نشان دهم. تنها به چند مسالهٔ اجتماعی ـ فرهنگی اشاره خواهم کرد که سازوکارهای ارتباطی و سبکهای شبکه سازی را به لحاظ جنسیتی تحت تاثیر قرار میدهد.
مسالهٔ نقش و اجتماعی شدن
هر گونه نگرش به جایگاه زنان و روابط اجتماعی آنان در ارتباط مستقیم با نقشهای اجتماعی – فرهنگی زنانه قرار دارد. فراگردهای اجتماعی کردن کودکان زنان و مردان نقش مهمی در شکلگیری روابط اجتماعی در دورهٔ زندگی دارد. این مسأله در جوامع شرقی از جمله ایران، بیش از جوامع غربی اهمیت دارد، زیرا رویکردهای به شدت متمایزی در اجتماعی شدن زنان و مردان در این جوامع اتخاذ میشود. دختران از دوران کودکی بیش از آنکه به ایجاد پیوندهای دوستی تشویق شوند به ارج نهادن بر پیوندهای خانوادگی تشویق میشوند. نقش پذیری آنها در قالبهایی است که درون خانه و بدون نیاز به ارتباط با شبکههای گستردهٔ عمومی صورت میپذیرد. این نگرش در نوجوانی و پس از بلوغ تشدید میشود. دختران در فضای درون خانه نگه داشته شده و از معاشرت با دوستان هم سن و سال خود، مگر در ارتباط با امور تحصیلی منع میشوند. والدین عموما در امور مربوط به دوستان دخترانشان سخت گیرتر از پسران هستند و در مورد شبکههای اجتماعی دخترانشان به شدت مداخله جویانه عمل میکنند. این روند برای برخی دختران جوان تا هنگام ازدواج ادامه مییابد و پس از ازدواج همسران جایگزین والدین میشوند.
در واقع شبکههای اجتماعی دختران، به شبکههای تایید شده و تجویز شده از سوی خانواده محدود میشود و این به یک رویهٔ طبیعی ناخودآگاه در الگوهای رفتاری بدل میشود. این رویکرد در ارتباط با پسران عموما برعکس است. هر اندازه دختران از ظهور در عرصههای عمومی منع میشوند، والدین از حضور پسرانشان در این عرصهها به خود میبالند. پسران آزادی زیادی در انتخاب دوستان خود دارند و نقش پذیری کمتری در داخل خانه دارند. این رویکردهای متفاوت آموخته شده و به عنوان الگوهای درست غالب در سنین بالاتر تکرار میشود. زنان باید در سنین جوانی با والدین خود و در سنین بزرگسالی با همسران خود برای روابط دوستانه مشورت کنند.
مسالهٔ عمومیت بینش پدرسالارانه و زن ستیزیپدرسالاری یک ساختار فرهنگی است که از عرصههای صرفا اجتماعی، اقتصادی یا سیاسی بالاتر میرود و به نوعی تمام این عرصهها را تحت تاثیر خود قرار میدهد. طوری که بروز پدرسالاری همان اندازه در عرصهٔ سیاست مشاهده میشود که در خانواده و ارزشهای فرهنگی. نگرش فرهنگی حاصل از پدرسالاری در بین اعضای اجتماع عمومیت دارد. این نگرش نه فقط مختص مردان، بلکه شامل زنان نیز میشود. احتمال اینکه یک مرد در جامعه ارزشهای پدرسالارانه را پذیرا باشد همان اندازه است که یک زن. این نگرش نوعی نگاه تحقیرآمیز نسبت به زنان اتخاذ میکند و ویژگیهای شخصیتی را که عموما در اجتماع به عنوان خصیصههای منفی ادراک میشوند به زنان نسبت میدهد. برای نمونه زنان عیب جو انگاشته میشوند در حالی که هیچ مطالعهٔ اجتماعیای نتوانسته است صحت این مدعا را ثابت کند. یا زنان خودخواه انگاشته میشوند در حالی که مهمترین نقشی که زنان در اجتماع برعهده دارند، نقش مادری است که اساسا با از خودگذشتگی برای فرزندان در ارتباط قرار دارد.
بنا بر این نگرش، زنان در برقراری ارتباطات اجتماعی نیز توانایی کمتری نسبت به مردان دارند. بدیهی است چنین برداشتهای عمومی نسبت به ویژگیهای زنانه و مردانه ربطی به یافتههای علمی و مشاهدات عینی نیست بلکه برداشتهایی ذهنی است. برای نمونه، هیچ شاخصی (مانند آمار تصادفات رانندگی، جرایم رانندگی، تخلفات کوچک و..) هرگز نمیتواند به شکل عینی نشان دهد که زنان رانندگان بدتری نسبت به مردان هستند ولی این نگرش هم چنان به حیات اجتماعی خود ادامه میدهد. بنابراین آنچه اهمیت دارد این است که بتوانیم این شکاف موجود میان واقعیتهای عینی و برداشتهای ذهنی را شناسایی کنیم. ضمن اینکه این استدلال که خود زنان هم برخی از این برداشتهای قالبی را قبول دارند، ثابت کنندهٔ وجود چنان مسائلی نیست. زنان نیز همان اندازه که مردان، تحت تاثیر ایدئولوژی پدرسالارانه قرار دارند که ستیزهای پایان ناپذیر با زنان دارد.
مسالهٔ ماهیت رفاقت و رقابت جنسیتینظریههای مردانگی به ماهیت ارتباطات بین مردان و شبکههای اجتماعی مردان توجه کردهاند. مردانگی اساسا با امر عمومی در ارتباط قرار دارد. پسران به اجتماعی شدن در فضاها و در عرصهٔ عمومی تشویق میشوند و فعالیتهایشان در مقابل انظار عمومی به محک گذاشته میشود. رقابت جنسی در میان مردان با کسب افتخارات بیشتر در عرصهٔ عمومی ممکن میشود. این افتخارات در سنین مختلف و در اقشار مختلف متفاوت است و اشکال مختلفی از جمله قالبهای بدنی، قدرت فیزیکی، تا قالبهای شغلی، درامدی، منزلتی و... را در بر میگیرد. در واقع کسب مردانگی با تجربههای عمومی همراه میشود. مردان با به چالش کشیدن یکدیگر در عرصههای جسمانی-زیستی (مانند بدن قویتر، همسران شایستهتر، فرزندان بیشتر و حتا اتومبیل بزرگتر)، زبانی (در مباحث زبانشناختی ماهیت تضادآمیز مباحثات مردانه حتی میان دوستان به بحث گذاشته شده است) و ذهنی (مانند مدارج علمی بالاتر، افتخارات و شهرت) مردانگی خود را کسب میکنند. بنابراین رقابت جنسیتی مردان با یکدیگر، در قالب تضادهای یاد شده و درون شبکههای مردانه اتفاق میافتد.
مطالعات اجتماعی رفاقتهای زنانه را دارای چنین ماهیت تضادآمیزی ندانسته است. زنان عموما در مباحثات روزمره با همتایان خود به همدلی و وفاق گرایش دارند. رقابت جنسیتی زنان نیز به تبع نحوهٔ جامعه پذیریشان متفاوت از مردان است و از الگوهای دیگری پیروی میکند. دختران جوان که به پیوندهای خانوادگی و کسب رضایت والدین تشویق میشوند در سنین بالا نیز با برقراری پیوندهای خانوادگی قوی و جلب رضایت همسران با هم رقابت میکنند که نیازی به حضور در عرصههای عمومی ندارد. زنان میتوانند با ازدواجهای شایسته و داشتن فرزندان بهتر در رقابت برنده شوند.
مسالهٔ زمان و فضا بحث دیگر پیرامون روابط دوستانهٔ زنان و مردان، که باز ناشی از ساختارهای رایج پدرسالارانه است، تنظیمات زمانی و فضایی است که زنان را در برقراری روابط دوستانه محروم و یا دست کم محدود میکند. ریتمهای زمانی زندگی زنان، عموما در هماهنگی با زندگی همسران و فرزندانشان تنظیم میشود که زمان آزاد کمتری را برای آنها ایجاد میکند. مردان در مشاغلی مشغول کار هستند که به لحاظ فضایی به آنها امکان مرتبط شدن با دیگر کنشگران اجتماعی را میدهد. به علاوه فضاهایی که مردان میتوانند در آن به تعامل اجتماعی بپرداند بیشمارند. مردان از خیابانها گرفته تا سالنهای ورزشی، استادیومها، پارکها، رستورانها و تمام سایر فضاهای عمومی شهری را در تمام ساعات روز در اختیار دارند. آنها میتوانند بدون محدودیتهای زمانی و فضایی در ریتمهای شهری حضور داشته باشند در حالی که زنان علاوه بر محدودیتهای اعمال شده از سوی دیگران مهم (مانند والدین و همسر و فرزند)، در قلمرو اجتماعی نیز توسط این محدودیتها بازداشته میشوند.
به نظر میرسد هر گونه نتیجه گیری در ارتباط با ماهیت جنسیتی شبکههای اجتماعی و نحوهٔ شکل گیری و دوام دوستی و پیوندهای رفاقتی در میان زنان و مردان بدون قرار دادن آن در ارتباط با زمینهٔ اجتماعی و بدون در نظر گرفتن مسائل یاد شده (و مسائل بیشمار دیگری که روابط انسانی را تحت تاثیر قرار میدهد) غیر ممکن خواهد بود. طبیعتا سبکهای رفاقت و روابط با تغییر نگرش ما نسبت به جنسیت در ارتباط قرار دارد. تغییرات به وجود آمده در دهههای اخیر در نظامهای نقشی و تحولات فناورانه که فضاهای مجازی را جایگزین فضاهای فیزیکی ساخته است، مشارکت زنان (به خصوص دختران جوان) را در برقراری روابط رفاقتی بالا برده و تغییرات اساسی در سبکهای دوستی ایجاد کرده است. بنابراین به نظر میرسد بهتر باشد به جای نتیجه گیریهای صرفا جنسی و تقلیل مسائل اجتماعی به مباحث ذاتی، با دیدی کل گرایانهتر به مسائل نگاه کنیم.
منبع: انسان شناسی و فرهنگ