به گزارش «تابناک باتو»؛ چرا مسأله آسیبهای اجتماعی در شهر تهران مانند مسأله معتادان کارتنخواب همچنان حلناشده باقی مانده است؛ علیرغم همه هزینههایی که در سالها صرف حل این مسأله شده است؟ درواقع علی رغم هزینههایی که صرف راهاندازی مراکز نگهداری و ساماندهی و بازپروری و توانمندسازی اجباری معتادان کارتنخواب شده است اما تغییر چندان محسوسی در واقعیت رخ نداده است به گونهای که این صرف هزینهها بیشتر نوعی اتلاف منابع به نظر میرسد.
پرسش این است که چرا راهحلهایی که تاکنون از سوی شهرداری و شورای شهر در ادوار قبل در پیش گرفته شدهاند، ثمربخشی لازم را نداشتهاند؟ از دیدگاه نگارنده پاسخ این پرسش، نه در پاسخ رایج کمبود منابع و بودجه تخصیص داده شده یا عدم وجود اراده در مسئولان، بلکه بیش از هرچیز در نوع رویکرد به مسأله است.
از دیدگاه نگارنده، رویکردی که باعث کماثری و بیثمری اغلب تلاشهای انجام شده برای حل معضل اعتیاد همراه با کارتنخوابی میشود، رویکردی است که ظاهری حمایتگرانه نسبت به معتادان کارتنخواب دارد اما به شکلی ناخواسته و نادانسته، آنها را به افرادی ناتوان و همواره نیازمند کمک و حمایت دیگران تبدیل میکند.
در واقع، رویکردی که بر توانمندسازی اجباری معتاد کارتنخواب تأکید دارد در شکلی ناخواسته و نادانسته دقیقا به ضدخود بدل میشود چراکه بر مبنای این رویکرد و در نقطه آغاز، معتاد کارتنخواب به عنوان فردی فاقد اراده و توانایی برای سامان زندگی خود تعریف میشود و به همین دلیل باید کسی غیر از خودش یعنی درمانگران و مسئولین مراکز حمایتی، صلاح کار و زندگی او را در دست گیرند. این رویکرد گرچه ممکن است در ظاهر خود حمایتگرانه و با هدف بازتوانی معتادان جلوه کند اما در بنیاد خود مبتنی بر نابرابری و سرکوب است و به همین دلیل نیز در تلاش هایش برای حل مسأله ناتوان است.
این درحالی است که میتوان رویکردی جایگزین را در مواجهه با مسأله کارتنخوابی همراه با اعتیاد طرح کرد. رویکردی برابریخواهانه که قبل از هر چیز، کارتنخوابی همراه با اعتیاد را به عنوان سبک زندگیای که بخشی از شهروندان این شهر انتخابش کردهاند به رسمیت میشناسد.
مهم است که این انتخاب به محرومیت انتخاب کنندگان از برخی حقوق اولیه و بنیادی شهروندیشان از جمله حق انتخاب سبک زندگی نینجامد. مهم است که معتاد کارتنخواب شهروند درجه دو نباشد و به همان اندازه شهروندان معمولی، حق بهرهمندی از شهر داشته باشد.
در این رویکرد جایگزین، خود کارتنخوابی همراه با اعتیاد مسأله نیست که همه تلاشها در جهت حذف آن از سطح شهر متمرکز شود بلکه مسأله در این است که بخش دیگری از شهروندان که اکثریت هم هستند، سبک زندگی این اقلیت از شهروندان برایشان ناخوشایند است، در این صورت تلاش و انرژی و بودجه مدیریت شهری به جای اینکه برای حذف نوعی سبک زندگی به نفع سبک زندگی مسلط طرحریزی شود باید بر کاهش ناخوشایندی سبک زندگی یک بخش از شهروندان برای بخشی دیگر از شهروندان متمرکز شود.
مثلا شهروندان اغلب معتادان کارتنخواب را بیش از حد تحمل، کثیف، نامرتب و ناقل انواع بیماری تلقی میکنند، آنوقت راهحل در جایابی مناسب برای برپاکردن رایگان کانکسهایی برای حمام، توزیع البسه دست دوم، ارایه دورهای خدمات سلامت، وعدههای غذایی رایگان یا با هزینه ناچیز و ارایه خدمات بهداشتی، درمانی مرتبط با اعتیاد در صورت تقاضای فرد و مواردی از این دست خواهد بود که اغلب آنها نیز میتواند به سمنهای فعال، حرفهای و توانمند در حوزههای مذکور واگذار شود و مدیریت شهری تنها به کارویژه اصلی خود یعنی تسهیلگری در جهت تحقق این موارد بپردازد.
خلاصه آنکه راهحل کارتنخوابی همراه با اعتیاد، جمع کردن زبالهوار آنها از سطح شهر و انتقالشان به مراکز بازیافت با هدف تبدیلشان به شهروندان ارزشمند نیست، چنین رویکردی جز اتلاف هزینه ثمر دیگری ندارد. معتادان کارتنخواب زمانی میتوانند خود را از ناتوانیها و شرایط زندگیشان رها کنند که قبل از هر اقدام دیگری انسانهایی ارزشمند، قابل احترام و دارای حقوق برابر با دیگر شهروندان دانسته شوند. تنها در این صورت است که آنها با اتکا به تصویر توانمند و محترمی که توسط مراجع قدرت از جمله متخصصان و مدیران شهری از آنها برساخته میشود، میتوانند به تغییر و بهبود شرایط خودشان و سبک زندگیشان اقدام کنند.
بهاره آروین