اختصاصی «تابناک با تو»؛ بار دیگر تصویری منتشر شده در صفحات مجازی احساسات بسیاری را برانگیخت و آنها را تحت تأثیر خود قرار داد. کودکی که از مادر متوفای خود شیر می نوشد، بی آنکه بداند مادرش از دنیا رفته و جانی در بدن ندارد.
این تصویر غمناک و حزن آور در هند اتفاق افتاده است. پلیس در استان داموه (مادیا برادیش) هند، درباره ی پیدا شدن جسد زنی که در کنار ریل قطار افتاده بود گزارشی دریافت می کند. آنها برای تحقیق به محل حادثه اعزام میشوند. جمعیت زیادی در اطراف جسد دیده می شود. همه اندوهگین و شگفت زده اند.
این عکس همه را متأثّر کرد، کودک هندی در آغوش مادر خود که از دنیا رفته است به چشم میخورد
کودک شیرخواره از سینه های مادر خود شیر می نوشید، او نمی دانست که مادرش از دنیا رفته است و با معصومیتی کودکانه لباس های او را می کشید و از او میخواست که به او شیر بدهد.
آقای "ناندرام" مأمور پلیس می گوید وقتی کودک مادرش را بی حرکت می بیند تمام تلاشش را می کند تا او را به واکنش وادارد، و با گریه از او میخواهد که به او شیر بدهد، اما دریغ که مادر او از دنیا رفته بود و جانی در بدن نداشت.
این مأمور پلیس می گوید: "واقعا نیروهای پلیس و مردم از این حادثه متأثر شده اند، زبان از گفتن شرح این اتفاق عاجز است، هیچ کس قادر به توصیف ماجرا نیست."
علت مرگ مادر این کودک هندی هنوز مشخص نیست و با توجه به خونریزی از گوش و بینی به نظر می رسد او دچار حادثه شده است.
این کودک ۱۷ ماهه به بیمارستان منتقل شد، آسیبی ندیده و فقط دچار یک سرماخوردگی خفیف است. پلیس تا پیدا شدن یکی از آشنایان و اعضای خانواده او را به یتیمخانه ای در داموه سپرده است.
کودک پس از پیدا شدن در آغوش پلیس
کودک هندی در بیمارستان، هنوز در جستجوی مادرش بود
جانم تو پروراندی از شیره حیاتت ، ای جان من فدایت
فرشته از تو آموخت پاکی و مهر و رافت ، ای جان من فدایت
هرگز نیاید آن روز چشمان من به راهت ، ای جان من فدایت
خیلی غم انگیز بود
خدا رحمتش کند
که کُند مادرِ تو با من جنگ
هر کُجا بیندم از دور کُند
چهره پر چین و جبین پُر آژنگ
با نگاهِ غضب آلود زند
بر دلِ نازکِ من تیرِ خدنگ
مادرِ سنگدلت تا زندهست
شهد در کامِ من و توست شَرنگ
نشوم یکدل و یکرنگ تو را
تا نسازی دلِ او از خون رنگ
گر تو خواهی به وصالم برسی
باید این ساعت بیخوف و درنگ
روی و سینۀ تنگش بدری
دل برون آری از آن سینۀ تنگ
گرم و خونین به منش باز آری
تا بَرد ز آینۀ قلبم زنگ
عاشقِ بیخرد ناهنجار
نه، بل آن فاسقِ بیعصمت و ننگ
حُرمتِ مادری از یاد ببُرد
خیره از باده و دیوانه ز بنگ
رفت و مادر را افکند به خاک
سینه بدرید و دل آورد به چنگ
قصدِ سرمنزلِ معشوق نمود
دلِ مادر به کفش چون نارنگ
از قضا خورد دمِ در به زمین
و اندکی سُوده شد او را آرنگ
وان دل گرم که جان داشت هنوز
اوفتاد از کف آن بیفرهنگ
از زمین باز چو برخاست نمود
پی برداشتن آن آهنگ
دید کز آن دل آغشته به خون
آید آهسته برون این آهنگ:
«آه دست پسرم یافت خراش
آه پای پسرم خورد به سنگ»
آید آهسته برون این آهنگ:
«آه دست پسرم یافت خراش
آه پای پسرم خورد به سنگ»