انسانشناسی همواره با مردان سر و کار داشته است، مردانی که با مردان دیگر، دربارهٔ مردان سخن میگویند؛ با این همه، تا کنون، پژوهشهای بسیار اندکی به بررسی مرد به مانند «مرد» پرداختهاند. در این نوشتار در پی آن هستم که با بازخوانی پژوهشهای واپسین دربارهٔ پدید آوردن و برساختن سوژههای مردانه، بدانم که انسانشناسان چهگونه مردانگی ـ نرینگی را درمییابند، چهگونه آن را به کار میگیرند، و چهگونه دربارهٔ آن سخن میگویند. انسانشناسی همواره با مردان سر و کار داشته است، مردانی که با مردان دیگر، دربارهٔ مردان سخن میگویند؛ با این همه، تا کنون، پژوهشهای بسیار اندکی به بررسی مرد به مانند «مرد» پرداختهاند. در این نوشتار در پی آن هستم که با بازخوانی پژوهشهای واپسین دربارهٔ پدید آوردن و برساختن سوژههای مردانه، بدانم که انسانشناسان چهگونه مردانگی ـ نرینگی [۱] را درمییابند، چهگونه آن را به کار میگیرند، و چهگونه دربارهٔ آن سخن میگویند. کار را از چهار آغازگاه گوناگونی که در انسانشناسی در چشم بوده پیش گرفتهام.
در این راه، به ویژه به دگربودگی، نابرابری و جستار زنان، آن گونه که در بررسیهای مردان و نرینگی به کار گرفته شدهاند پرداختهام و کوشیدهام از گرایش سوگیرانهٔ فمینیستیای که در بیشتر این بررسیها، کار را زیر سایهٔ تاریک خود گرفتهاند، دور باشم. زمینههایی که به ویژه به چشم آمدهاند اینها هستند: بروندادهای فرهنگی [۲] گونهگون نرینگی، بستگی پهنههای فرهنگی با انگارهها از مردانگی، دوستی مردان با مردان، نرینگی و مرد بودن، نشانههای مردانه و انگارههای مردانگی، تندخویی و سخترفتاری، زور، مرزها و جداسازیهای جنسیتی.
واژگان کلیدی: مردانگی، جنسیت، دگربودگی، زور، گرایش جنسی، دگرگونی
انگارههاانسانشناسی همواره با مردان سر و کار داشته است، مردانی که با مردان دیگر، دربارهٔ مردان سخن میگویند؛ با این همه، تا کنون، پژوهشهای بسیار اندکی به بررسی مرد به مانند «مرد» پرداختهاند. گرچه در دو دههٔ گذشته، پژوهشهای انسانشناختی دربارهٔ تن، بخش بنیادینی از بررسیهای جنسیتی را ساختهاند، وانگهی همچنان «بررسیهای جنسیتی» نام دیگر «بررسیهای زنان» است [و به جنسیت مردان بهایی داده نمیشود].
این روزها، در انسانشناسی جنسیت، گرایشهایی به بررسی مردان همچون سوژههای جنسی و چگونگی برساختن آنها دیده میشود. میتوان، دست کم، از چهار آغازگاه برای بررسی انسانشناختی نرینگی، انگارههای همبسته با مرد بودگی (هویت مردانه)، مردانگی، جوانمردی و مردانگی نشان دادن، و نقشهای مردانه سخن گفت. به کار بردن واژههای همخانواده از آن روست که انگارهٔ مردانگی انگارهای چندسویه و چهارچوبناپذیر است، و در بیشتر پژوهشها هم، با باریکبینی بدان نگریسته نشده و هر یک از پژوهشگران گروهی از واژههای نمایا و دامنههای همسایه را پیش کشیده و چند جستار در هم تنیده را با هم بررسی کردهاند.
نخستین آغازگاه برای دریافت انگارهٔ مردانگی، بررسی هر آن چیزی است که مردان میاندیشند و انجام میدهند. دوم، هر کاری که مردان انجام و هر چهارچوب اندیشهای و انگارهای که در پیش میگیرند تا مرد باشند. سوم، هر آن چیزی که برخی از مردان را در چشم مردان دیگر، مردتر مینمایاند. و چهارمین آغازگاه برای مردانگی، که در آن همسنجی مرد با زن بنیاد کار است، و هر آن چیزی را در چشم میآورد که زن و زنانه نیست.
در نوشتههای انسانشناختی دربارهٔ مردانگی، از گذشته تا به امروز، بیشتر کوشیده شده تا دریافته شود که مردان، در زمینههای فرهنگی گوناگون، چهگونه مردانگی خود و دیگر مردان را به چشم آورده و درمییابند. هرتزفلد (۱۹۸۵: ۱۶ تا ۴۷) در بررسی دهکدهای در کرت، نشان میدهد که برای مردم دهکده میان «یک آدم (مرد) خوب بودن» با «کاردرست بودن و خوب بودن در مردبودگی» دگربودگی هست؛ زیرا در این دهکده، نشان دادن مردبودن چیزی است فراتر و باارزشتر از اینکه مردزاده شده باشی.
هردت (b۱۹۹۴: ۱) در بررسی اتنوگرافیک خود بر روی یک خردهفرهنگ مردانه در سامبیا در گینهٔ نو، کوشیده است تا نشان دهد که مردان، چهگونه خود را در برابر مردان دیگر، در برابر زنان، و در جهان هستی مرد نشان میدهند و چه آیینهایی برای آن دارند. هردت در این راه، به واژهها و زبانزدهایی گوش سپرده که مردان دربارهٔ مرد بودن خود میگویند. همچنین، در بخش ویژهٔ آیینهای پذیرش در گروه مردان در سامبیا (b۱۹۹۴: ۳۲۲)، بر «یکسره بنیادین بودن اندام نری»، نه به مانند جستاری که مردانه بودنش را از پی همسنجی با زنان به دست میآورد و چون چندان زنانه نیست پس مردانه است، که یک راست، بدون اینکه پای زنان به میان بیاید، از آن رو که تنها در سرشت زیستی مردان است و تنها کسانی که از آن برخوردارند میتوانند در این آیینها پای بگذارند [و مرد به شمار بیایند]، دست گذاشته است (همچنین، نگاه کنید به پژوهش گرگور در سال ۱۹۸۵ دربارهٔ مهیناکوها در برزیل، که دریافته که سنجه و نشان مرد بودن، تن و کالبد مردانه است و مردانگی بر پایهٔ تن استوار میشود). با این همه، هردت (b۱۹۹۴: ۱۷) میگوید که گرچه مردانگی در میان مردان از سرشت مردانه برخاسته و استوار میشود و امری است میان مردان، وانگهی نیروی چیره و کارساز در سازماندهی اجتماع، تنها از پیوندهای میان مردان مایه نمیگیرد [و مردانگی را در برابر زنانگی سامان میدهد].
در همین راستا، براندس (۱۹۸۰)، در نخستین نوشتهٔ سترگ انسانشناسی مردانگی، به همین گسترش یافتن مردانگی و پیدا شدن سویههای نوینی از مردبودن در پیوند با زنان پرداخته است. او در بررسی فرهنگ مردم و مردان بخشی روستایی در اندولوس، نشان داده است که اگر هم زنان در کار مردان و آشامیدن دورهمی نوشیدنی مردان به گونهای فیزیکی با آنها نباشند، و همچنین، اگر هم در اندیشههای خودآگاه مردان نشانی از زنان نباشد، وانگهی «بودن» زنان یکی از چیزهایی است که مردان، مردانگی خود را در آنجایگاه و در بستگی با آنها روشن کرده و درمییابند. گوتمن (۱۹۹۶) در سخن پیرامون دگرگونی چیستی جنسیتی در طبقهٔ کارگر مکزیکوسیتی آورده است که بیشتر مردان، در بیشتر سالهای زندگی خود، هویت مردانه را از پی سنجش وارونهٔ خود با هویت زنانه به دست آورده و بازیافتهاند.
به راستی، در انسانشناسی، به اندازهای که جا داشته و شایسته است، به مرد همچون مرد پرداخته نشده (گودلیه، ۱۹۸۶؛ اورتنر و وایتهد، ۱۹۸۱)، و بسیاری از چیزهایی که انسانشناسان دربارهٔ مرد و مردانگی نوشتهاند، برداشتی است که از پی بررسی زنان و جستارهای دیگر پنداشته شده و به بار آمده است. با در چشم داشتن اینکه چهارچوبهای انگارهای پژوهشهای انسانشناختی دربارهٔ مردانگی گونهگون هستند، میتوان گفت که این پژوهشها از دو جایگاه به چشمانداز مردانگی نگریستهاند؛ برخی از آنها به جایگاهها و رخدادهای یکسره مردانه، همچون آیینهای پذیرش یا انجام کنش جنسی میان مردان پرداختهاند و برخی دیگر هم، سازمانهای مردانه، همچون گروههایی که تنها از مردان ساخته شده، یا جاهای مردانه همچون خانههای ویژهٔ مردان یا نوشگاههایی را زیر چشم گرفتهاند که تنها مردان میتوانند به آنها راه یابند. گرچه پژوهشهای دیگری هم بودهاند که بررسی جستارهای زنانه را همان بررسی جستارهای مردان و بخشی از یکدیگر دانستهاند.
کار پیمایشی گیلمور (۱۹۹۰) نمونهای از بررسیهای گونهٔ نخست است. در این پژوهش، بنیاد کار بر کارکردگرایی گذاشته شده و بر این باور است که چنین زمینهٔ کارکردیای همهگیر است ـ اگرچه در یکایک انگارهها از مردانگی خود را نشان ندهد ـ، و ریشه در ساختار ژرف و کهنالگویی همهفرهنگی و فراتاریخی مردانگی دارد. در بررسیهای دیگر، برای نمونه در کار یاناگیساکو و کولییر (۱۹۸۷)، با پیش کشیدن موقعیتهای زمانی و مکانی ویژه و برجسته کردن آنها، گفته شده است که مردانگی پیچیدهتر و ناآشکارتر از آن است که بتوان از یک دیدگاه همهگیر و یگانهٔ مردانه سخن گفت.
افزون بر بررسی تبار پژوهشهای انسانشناختی دربارهٔ مردان، میتوان از جستارهای دیگری هم که در پژوهشهای امروزی پیرامون مرد و مردانگی بدانها روی آورده شده سخن گفت؛ برای نمونه، میهنپرستی، طبقهٔ کارگر، خانواده، خویشاوندی، پیوندهای دوستی، تن و چالش برای به قدرت رسیدن. بیشتر پژوهشهای انسانشناختی، در نبود تئوری سازمانیافتهای برای بررسی مردانگی، تنها به یک یا دوتا از این جستارها پرداختهاند، گرچه همین کار را هم با دستهبندی و انگارهپردازیهای گونهگونی که پیشانگاشت داشتهاند، پی گرفتهاند.
منبع: انسانشناسی و فرهنگ