جمعیت زیاد روی سکوی
مترو، امیدی برای ورود به داخل
قطار حاصل نمیکرد. اما به محض توقف قطار و آغاز روند تکراری هول و فشار جمعیت، در کمال ناباوری همگان در داخل واگن جا شدند. در سفرهای درون شهری و زیرزمینی، لابی مترو فضای مناسبی برای گردهمایی مردمی است.
هر کس با تجربه و دنیای خود با دیگران ارتباط برقرار میکند. گاه که تحمل جمعیت کمی تا اندکی برای آدمی سهل شود، بساطتت را روی زمین پهن میکنی و جایی را برای تکیه دادن پیدا میکنی و خلاص. حال این بار در خفقان واگن چهار
دختر جوان کنار یکدیگر ایستاده بودند.
گفتوگوی میان آنها ا ز تذکر دادن به یک کودک جهت هول ندادن آغاز شد. همگان در واگن دنبال نقاط اشتراک هستند و عجیب آنکه همیشه نقطه اشتراک هم حاصل میشود. هیچ کدام همدیگر را نمیشناختند. از میان صحبتهای اولیهشان مشخص شد یکی دانشجو و دیگری مسافر تازه عزیمت کرده به تهران است، آن یکی معلم و نفر آخر در کار ساخت پروتز بود.
شاید به مراتب در گیرودار شغلهای کارمندی و
حسابداری و
منشیگری که هر روز به گوش آدمی میخورد، این شغل تازگی منحصر به فردی داشت. دختران جوان همگی از او درباره حیطه فعالیتش سوال کردند. دخترک عضو میساخت.
کارگاهی کوچک داشت و برای آنها که داشتن زندگی عادی آرزویشان بود، پروتز اعضای بدن میساخت. هزینه این کار نه تنها از طرف بیمه حمایت هم نمیشد؛ بلکه هر پروتز تاریخ مصرف داشت. یعنی بعد از چند سال دارنده آن عضو باید با هزینه مجدد اقدام به تهیه عضو معلول خویش کند. از جانباز و افراد ناقص الخلقه گرفته تا کسانی که در حوادث دچار سانحه قطع عضو شدند. یک ساق پای ساده با کیفیت نامطلوب میانگین قیمت ۲ تا ۵ میلیون رقم میخورد.
او تأکید داشت، کف پا و بندبند انگشتان به علت پیچیدگی، هزینه و مواد بیشتری در بر خواهد داشت. از میزان
درآمدش حرف خاصی نزد فقط گفت: در ازای سختی کار درآمد چشمگیری ندارد و بیشتر هزینه مواد اولیه را میدهد و مشتریانش هم از قشر پایین جامعه هستند. نه اکراهی برای این کار داشت نه بد دل به نظر میرسید.
وی خود را خدمتگزار آنهایی میدید که برای قدم زدن و دست زدن و داشتن ظاهری زیبا به او پناه میبرند. از کودکانی سخن میگفت که برای پرتز گوش و مچ دست با خانواده به او پناه میبرند. و زمانی که عضو مورد نظر ساخته و اماده میشود، اشک شوق و شور زندگی را در دل خانوادهها میبیند. او امید را به همگان هدیه میکرد.
همسفر شدن با این خانم مجال پیاده شدن در ایستگاه مورد نظر را گرفت؛ اما به محض خداحافظی، همگان لبخند به روی لب داشتند و به این میاندیشیدند که
فرشتههای زمینی بدون بال هم ستودنی هستند.
پدیده ترابی