1- اگر همچون "توماس هابز" فیلسوف قرن هفدهم بریتانیایی بپذیریم که انسانها ذاتا خشن، خودخواه و حریص هستند، آنگاه وضعیت موجود در جامعه بشری اجتناب ناپذیر و غیر قابل اصلاح به نظر می رسد. هابز در کتاب "هیولا" (Leviathan) که در سال ۱۶۵۱ نوشت ادعا کرد که "انسان، گرگ انسان است" (Homo homini lupus) پس اساسا قرار است انسان ها به دست انسان های قوی تر خورده شوند، پس این که 90 درصد ثروت و امکانات جهان در اختیار 10 درصد از مردمان است، امری است"طبیعی" .
۲- اگر همچون "هربرت اسپنسر" پژوهشگر قرن نوزدهم بریتانیایی معتقد به "داروینیسم اجتماعی" باشیم آنگاه وضعیت تبعیض آمیز و فاجعه بار جهان نه تنها طبیعی است که حتی "مطلوب" است، زیرا از نظر اسپنسر، انسان ها در جامعه مانند سایر حیوانات در محیط طبیعی شان برای بقا تقلا می کنند و فقط قوی ترین، سالم ترین و باهوش ترین آنها زنده می مانند؛ پس اگر بگذاریم "تنازع بقا" به شکل کاملا آزاد عمل کند انسان ها به کمال نزدیک خواهند شد یعنی آینده جامعه انسانی شهروندانی سالم تر، قوی تر و باهوش تر خواهد داشت، مشروط بر اینکه "آیین هایی" همچون دموکراسی، عدالت اجتماعی و حقوق بشر دست و پای "تنازع بقا" را نبندند!
۳- شرایط واقعی جهان نشان می دهد که "کاپیتالیسم" که بنیان فلسفی خود را بر "طبیعی بودن" و "مطلوب بودن" تبعیض استوار ساخته است نه تنها چشم انداز کمال برای جامعه انسانی را به همراه نیاورده است که آینده بقای حیات در کره زمین را با خطر مواجه ساخته است. آلاینده های محیط زیست، گرم شدن کره زمین و سایه سنگین سلاح های هسته ای انباشته شده در جهان حتی چشم انداز بقا را مخدوش کرده اند چه رسد به چشم انداز کمال!
نظام حکومتی کشورهایی که عظیم ترین سازمان های کاپیتالیستی جهان را دارند همچون چین و آمریکا مهم ترین سهم را در فرایند گرمایش زمین دارند و بیشترین خطر را برای آینده حیاط ایجاد می کنند.
۴- ریچارد ویلکینسون و کیت پیکت در کتاب "تاوان نابرابری" با محاسبات دقیق آماری نشان داده اند که کاپیتالیسم نه تنها آینده حیات را در معرض خطر قرار می دهد، بلکه کیفیت زندگی امروز تک تک ما را نیز پایین می آورد.
5- قبول دارم که آرمان سوسیالیسم مبتنی بر یک امید است: امید به این که انسان جانب خیر را خواهد گرفت! من به انسان امیدوارم!
محمدرضا سرگلزایی، روانپزشک
جلسه بعد تحلیلش رو بنویس