تلخ‌خندها و زهرخندها
کد خبر: ۳۴۷
تاریخ انتشار: 2015 May 04    -    ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۱۴:۲۱


چقدر دلم ميخواهد نامه بنويسم

تمبر و پاکت هم هست

و يک عالمه حرف

کاش کسي جايي منتظرم بود …  



به حرمت نان و نمکي که با هم خورديم 

نان را تو ببر که راهت بلند است و طاقتت کوتاه 

نمک را بگذار براي من 

که مي خواهم اين زخم هميشه تازه بماند!




دلتنگی خیابان شلوغیست ، که تو در میانه اش ایستاده باشی ،  

ببینی می آیند و می روند و تو همچنان ، ایستاده باشی ! ...



سفر

یعنی تو بروی،

من پشت سرت آب بریزم،...

اما هیچ‌وقت برنگردی! 

خسته ام رئيس خسته ام از اينکه همه ي راه تنهام...  

تنها مانند يه گنجشک توي بارون،خسته ام از اينکه هرگز کسي رو  

نداشتم که بگه کجا ميريم ،از کجا مياييم و يا چرا ميريم بيشتر از 

 مردمي خسته ام که همديگه رو آزار ميدن خسته ام از همه ي درد  

هايي که ميشنوم و حس ميکنم هر روز بيشتر ميشن  درست مانند اينه  

که خرده هاي شيشه تو سرمه همه ي زمانها  ميتونيد بفهميد ؟!


پولدار که باشی

برف بهانه ای میشود برای لباس نو خریدن

با دوستان به اسکی رفتن

تفریح کردن و از زندگی لذت بردن

اما خدا نکند فقیر باشی و برف ببارد

از بیکار شدن پدر کارگرت بگیر

تا غم پاره بودن کفشهایت و چکه کردن سقف خانه ات


چرا باید پول تعیین کند برف نعمت است یا عذاب؟!

حالم خوب است مثل پدربزرگ که گفت حالم خوب است ولي مرد !


 بسته راهِ نفسم ، بغضُ و دِلم شعلهِ وَر است

چون يتيمي که به او، فُحشِ پدر داده کسي...

"مهدي اخوان ثالث"

 مهربانم 

دلواپس کدامین قرار بودی

که قرارمان

یادت رفت ...

چه دنياي بزرگي!!!

تا چشم كار ميكند جاي تو خاليست...!


رفت که لباسشو عوض کنه بره خونه اما...

 ياد خرج مادر مريضش افتاد...

ياد اجاره خونه...

جهيزيه دخترش...

شهريه دانشگاه پسرش...

برگشت به صاحب کارش

گفت منو ببخشيد ...


ولـــي شــکـستـــه ام ...

ديــده اي شــيشــه هـاي اتــومبــيل را

وقـــتــي ضربـــه اي مـــي خــورنـد و

مـــي شــکنـنـد !؟

ديــده اي شـيشــه خــرد مــي شــود ولــي

از هــم نمــي پاشــد !؟

ايـــن روزهـــا همـــان شــيشــه ام ؛

خــرد و تــکـه تــکــه ،

از هــم نـمـــي پــاشـم

 ولـــي شــکـستـــه ام ...



چقد طول ميکشه تا اين فقر تموم شه بابا ؟
 
* چهل روز پسر
م
 
*  يعني بعد چهل روز پولدار ميشيم بابا
؟
 
* نه پسرم نه بهش عادت مي کنيم ...

هيــــچ چـــــيز مثــل "بدبختـــي "کودکان را ســـاکـت نمـــي‌کنــــد! ويـکتـور هوگـو

خداي من بزرگتر از دشمني شماست. شايد من ضعيف تر از تو باشم

ولي خداي من قطعا از تو قوي تره !!


تابلو ؛ نقاش را ثروتمند کرد.

شعر ِشاعر به چند زبان ترجمه شد.

کارگردان جایزه ها را درو کرد...

و هنوز سر همان چهار راه واکس میزند

کودکی که بهترین سوژه بود

شرم میکنم با ترازوی کودک گرسنه کنار پیاده رو، وزن سیری ام را بکشم.

منبع: وبلاگ مسعود زلالی


نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار