شکایت دختر از پدر و عمویش
کد خبر: ۲۸۵۳۵
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: 2016 February 21    -    ۰۲ اسفند ۱۳۹۴ - ۱۵:۰۰
بالکیسا چایبو از بچگی دوست داشت دکتر شود، اما در 12 سالگی فهمید که قول ازدواج او را به پسرعمویش داده‌اند. این خبر برای او به اندازه کافی شوکه کننده بود!
 
بالکیسا می‌‎دانست که نباید از حق و حقوق خودش بگذرد؛ حتی اگر این کار بدان معنا باشد که پای خانواده خودش را نیز به دادگاه باز کند.
 
او می‌‎گوید: «ساعت 6 عصر از مدرسه به خانه رفتم. مادرم مرا صدا زد. او چند نفر را به من نشان داد و گفت یکی از آن‌ها قرار است با من ازدواج کند... اولش فکر کردم که دارد با من شوخی می‌کند. اما بعد به من گفت که موهایت را مرتب کن و برو. آن موقع بود که فهمیدم راست می‌گوید.»
 
بالکیسا چایبو (Balkissa Chaibou) اهل کشور نیجر در قاره آفریقا است. او همیشه بارقه‌ای از امید را در ورای افکارش می‌پنداشته است. او می‌گوید: «وقتی کوچک بودم، آرزو داشتم دکتر شوم. دوست داشتم روپوش سفید پزشک‌ها را بپوشم و به مردم کمک کنم.»
 
اما ازدواج با پسرعمویش که همراه با پدرش از کشور نیجریه به نیجر آمده بودند، محقق شدن آرزویش را غیرممکن خواهد کرد.
 
بالکیسا می‌گوید: «آن‌ها می‌گویند اگر با او ازدواج کنی، دیگر نمی‌توانی درس بخوانی. من به درس خواندن علاقه دارم. به همین دلیل بود که متوجه شدم نمی‌توان با ازدواج با او کنار آمد.»
 
سنت ازدواج دختران در سنین پایین ریشه در فقر جاودانه این کشور دارد. بر اساس آمار اعلام شده از سوی یونیسف، نیجر دارای بیشترین میزان ازدواج کودکان در جهان است.

یونیسف، سال 2013
 
مونیک سلسکا، نماینده صندوق جمعیت سازمان ملل در نیجر می‌گوید: «ماجرا این شکلی است: تعداد فرزندانم خیلی زیاد است؛ اگر بتوانم یکی از دخترهایم را شوهر دهم، یک "نان خور" کمتر می‌شود.»
 
پدر و مادر بالکیسا چایبو پنج دختر دارند که با ازدواج بالکیسا، وضعیت اقتصادی خانواده بهتر خواهد شد. اما یکی دیگر از دلایل ازدواج در سنین پایین در نیجر این است که از برقراری روابط خارج از زندگی زناشویی جلوگیری به عمل خواهد آمد.
 
حدیثا المحمود، مادر بالکیسا، می‌گوید: «امروزه در ترتیب برخی از کودکان کم کاری می‌شود. اگر آن‌ها در سنین پایین شوهر داده نشوند، ممکن است باعث شرمساری خانواده در آینده شوند.»
 
بالکیسا چایبو با تلاش فراوان درسش را می‌خواند. او زودتر از خواب بیدار می‌شود تا مطالعه کند، اما فکر ازدواج با پسرعمویش چون آب سردی است که بر آتش گرم آرزوهایش ریخته می‌شود. بالکیسا می‌گوید: «در درون خودم درد را حس می‌کردم. با شنیدن این خبر قلبم شکست.»

فقر در نیجر یکی از عوامل ازدواج در سنین پایین است
 
مادر بالکیسا از پاسخ منفی دخترش خبر داشت، اما به خاطر «زن بودنش» توان کمک کردن به دخترش را نداشت. بنابراین بالکیسا چاره‌ای جز صحبت کردن با پدرش را نداشت. او پیش پدرش رفت و گفت تنها به یک شرط حاضر است ازدواج کند و آن اینکه فقط در آخر هفته‌ها شوهرش را ببیند تا اینکه مدرک کارشناسی‌اش را بگیرد.
 
بر اساس رسم و رسوم توآرِگ (قومی که بالکیسا به آن تعلق دارد)، برادر بزرگتر اجازه کامل مبنی بر اداره خواهر و برادرهای کوچکترش را داراست.
 
عموی بالکیسا – که پدر خواستگارش هم می‌شود – از پدر بالکیسا بزرگتر است. همین تفاوت سنی مشکل را دو چندان می‌کند، چرا که پدرش جرات ندارد به برادر بزرگترش چیزی بگوید.
 
بالکیسا هیچ چیزی به ذهنش نرسید؛ او تصمیم گرفت تا با مدیر مدرسه، مامونی هارونا، صحبت کند. هارونا او را به یک سازمان غیردولتی ارجاع داد و قرار شد تا او از پدر و عمویش شکایت کند که چرا آن‌ها او را به ازدواج مجبور کرده‌اند.
 
در روز دادگاه، عموی بالکیسا این اتهام را انکار کرد و گفت که سو برداشت شده است. بنابراین، پرونده مختومه شد.
 
اما پس از برگشت به خانه، عموی بالکیسا او را تهدید به قتل کرد.

مدیر مدرسه به بالکیسا کمک کرد. عموی بالکیسا اما پس از دادگاه، او را تهدید به قتل کرد
 
بالکیسا در نهایت به اردوگاه زنان پناه برد.
 
او می‌گوید: «شب اول اردوگاه خیلی برایم سخت بود؛ اصلا نتوانستم چشم‌هایم را روی هم بگذارم. خیلی به پدر و مادرم فکر می‌کردم. در مورد وضعیتی که آن‌ها در آن قرار داشتند. مطمئن بودم که عموی من به آن‌ها توهین خواهد کرد و آن‌ها را هم تهدید می‌کند. اصلا نمی‌دانستم چه خبر است.»
 
عموی بالکیسا برای گریز از خطر به زندان افتادن به نیجریه برگشتند و بالکیسا پس از یک هفته توانست به خانه برگردد.
 
بالکیسا می‌گوید: «وقتی لباس مدرسه را تنم می‌کنم، این حس را دارم که زندگی دوباره به من اهدا شده است. انگار شروعی دوباره را تجربه می‌کنم.»
 
مادر بالکیسا نیز می‌گوید که او و همسرش حالا دیگر نگاهی متفاوت به ازدواج اجباری دارند. او می‌گوید: «ما به این رسم در خانواده‌ام پایان داده‌ایم. دختر باید خودش بزرگ شود و همسر آینده‌اش را انتخاب کند.»
 
مریم موسا، مدیر اردوگاهی که بالکیسا به آن پناه برد، می‌گوید که خشونت خانوادگی مشکلی جدی رد نیجر است و ازدواج اجباری یکی از دلایل اصلی آن است.
 
او می‌گوید: «زمانی که کسی با ازدواج اجباری سر خانه و زندگی خود می‌رود، زنجیره‌ای از خشونت‌ها در خانه رواج خواهد یافت: خشونت فیزیکی، خشونت ذهنی، ترک همسر، کتک زدن همسر و آزار او حتی در دوران بارداری.»
 
او دیگر می‌تواند با آسودگی به رویاهای خود فکر کند
 
بالکیسا می‌داند که باید ایثار خانواده‌اش را جبران کند. او حالا 19 ساله شده و به دختران زیادی کمک می‌کند تا به ازدواج اجباری «نه» بگوید. او به مدارس سر می‌زند و با مدیران صحبت می‌کند. او حتی در این ارتباط با نماینده سازمان ملل دیدار داشته است.
 
سلسکا می‌گوید: «پیش از سن 15 سالگی، بدن دختر توانایی بچه دار شدن را ندارد. حدود 34 درصد مرگ دختران نوجوان در نیجر به دلیل زایمان در سنین پایین است. این آمار خود گواه وضعیت ناگوار موجود است... مهم است که تمام بالکیساهای جهان برای دفاع از حق و حقوق خود به پا خیزند... یک دختر پاسخ منفی به ازدواج می‌دهد و دختران دیگر دور او حلقه می‌زنند و می‌پرسند که چرا پاسخ منفی دادی؟ این مسئله را باید حل کرد.»
 
بالکیسا چایبو به هدف خودش نزدیکتر شده است. او آزمون بین‌المللی را قبول شده و در حال حاضر در دانشکده پزشکی مشغول به تحصیل است.
 
او به گروهی از دختران مدرسه‌ای می‌گوید: «نمی‌گویم که ازدواج نخواهم کرد، اما زمان مناسبی را برای این کار انتخاب خواهم کرد. توصیه من به شما این است که با تمام وجود به تحصیلاتتان ادامه دهید. می‌دانم که درس خواندن کار ساده‌ای نیست، اما تنها امید شما برای رسیدن به آینده‌ای درخشان محسوب می‌شود.»

فراديد
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
|
Australia
|
۰۷:۰۹ - ۱۳۹۴/۱۲/۰۳
0
1
آفرین .
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار