مصطفی رحماندوست را در زادروزش بشناسیم
کد خبر: ۲۷۹۳
تاریخ انتشار: 2015 June 22    -    ۰۱ تير ۱۳۹۴ - ۰۷:۵۲
آشنایی با زندگی مصطفی رحماندوست؛
خیلی دلم می‌خواست بدانم آن کلمه‌های سیاهی که بر کاغذ دیوان صامت و قمری نقش بسته چه هستند و چه قدرتی دارند که پدر زورمندم را به گریه می‌نشاندند‌» و این دلیلی بود برای اینکه او به محض فراگیری خواندن و نوشتن...
مصطفی رحماندوست را در زادروزش بشناسیم
مصطفی رحماندوست را در زادروزش بشناسیممصطفی رحماندوست، یکم ‌تیر ماه ۱۳۲۹ در همدان به دنیا آمد. زمانی که کلاس پنجم را می‌گذراند فهمید که می تواند شعر بگوید. نخستین شعرهایی که حفظ کرده بود، شعرهای مثنوی مولوی بود که مادرش گاهی زمزمه می‌کرد. مصطفی رحماندوست درباره پدرش می‌گوید: «پدرم قوی بنیه بود اما وقتی درباره کربلا شعر می‌خواند، اشکش در می‌آمد. برای من که او را قوی و زورمند می‌دیدم، دیدن اشک و اندوهش عجیب بود.

خیلی دلم می‌خواست بدانم آن کلمه‌های سیاهی که بر کاغذ دیوان صامت و قمری نقش بسته چه هستند و چه قدرتی دارند که پدر زورمندم را به گریه می‌نشاندند‌» و این دلیلی بود برای اینکه او به محض فراگیری خواندن و نوشتن، سعی کند شعرهای این دو دیوان را بخواند. در مدرسه یکی از پایه‌های اصلی مشاعره بود، حافظ ‌می‌خواند و سعی می کرد اشعار آن را حفظ کند.

مصطفی‌ بعد از گذراندن شش سال ابتدایی، وارد دوره متوسطه شد. سه سال نخست را در دبیرستان ابن سینا گذراند. وی درباره کتابخانه این دبیرستان می‌گوید: «کتابخانه خوبی داشت، اما به سختی می توانستم از آنجا کتاب بگیرم، بسیاری از کتاب‌های آنجا را خواندم. کمبودها را هم با کرایه کردن کتاب و مطالعه سریع آن جبران می‌کردم. شبی یک ریال کرایه کتاب می‌دادم. خلاصة بعضی از کتاب‌ها را هم از بچه‌های اهل کتاب می‌شنیدم تا کرایه کمتری بپردازم‌».

رحماندوست سه سال دوم دبیرستان را در دبیرستان امیرکبیر در رشته ادبی گذراند. به گفته خودش آن دبیرستان کتابخانه نداشت و با کوشش و تلاش وی و کمک بسیار آقای اکرمی ـ‌‌که خودش هم کتابخانه‌ای در بالا خانه مسجد میرزا تقی همدان راه انداخته بود به نام کتابخانه خرد ـ کتابخانه‌ای را بر پا کرد که بیشتر کتاب‌هایش مذهبی بودند.

مصطفی رحماندوست در دوره دبیرستان به تشویق پدرش، مدتی دروس حوزوی ‌خواند. در این دوره سه معلم داشت و بهترین آن‌ها طلبه‌ای افغانی بود که سطح را نزد آن‌ها به پایان رساند. در سال‌های آخر دبیرستان به موسیقی و نقاشی روی آورد؛ هرچند وی در نقاشی پیشرفتی نداشت، در موسیقی تا جایی پیش رفت که در مراسم مدرسه، سنتور می‌زد.

در سال ۱۳۴۹ برای ادامه تحصیل به تهران آمد و در دانشگاه در رشته زبان و ادبیات فارسی مشغول به تحصیل شد. حضور او در تهران فرصتی بود برای آشنایی با دکتر علی شریعتی، شهید استاد مرتضی مطهری و شهید دکتر بهشتی. وی در این باره می‌گوید: «رفت و آمد به جلسه‌های درس این بزرگواران و شرکت در محافل و مجالس ادبی و هنری آن روزگار، باعث شد که خوشه‌های ارزشمندی از خرمن آگاهان و آگاهی‌های دیریاب بیندوزم‌».

وی تحصیلات خود را تا پایان مقطع دکترا ادامه داد. اولین نوشته رحماندوست در دوران دبیرستان به چاپ رسید و در اواخر دوره دانشجویی، ادبیات کودک و نوجوان را شناخت و تصمیم گرفت که در ره‌پوی این راه باشد. رحماندوست می‌گوید: «روان‌شناسی خواندم؛ ساده‌نویسی کار کردم؛ کتاب های بچه‌ها را ورق زدم؛ معلم بچه‌ها شدم؛ چند جا درس دادم؛ اول قصه نوشتم: سربداران و خاله خودپسند و بعد، شعر سرودم.»

وی پس از اخذ مدرک کارشناسی خود در رشته زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران، به عنوان کارشناس کتاب‌های خطی در کتابخانه مجلس مشغول به کار شد.

رحماندوست پس از سال ۱۳۵۷ با عنوان مدیر مرکز نشریات کانون پرورش فکری کودکان نوجوانان مشغول به کار شد. از آن پس تا به امروز در سمت مدیر برنامه‌ کودک‌ سیما، سردبیر نشریه‌ پویه‌، مدیر مسئول نشریات رشد، مدیر کل دفتر مجامع و فعالیت‌های فرهنگی، سردبیر رشد دانش‌آموز، سردبیرسروش‌ کودکان و داور جشنواره بین‌المللی فیلم‌های کودکان و نوجوانان (اصفهان) فعالیت کرده است.

از او بیش از ۱۱۶ اثر به صورت مجموعه داستان و مجموعه شعر برای کودکان و نوجوانان منتشر شده است. رحماندوست به مدت سه سال مدیر کل دفتر مجامع و فعالیت‌های فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد  اسلامی بوده است. وی علاوه بر این، مدرس داستان نویسی و ادبیات کودکان و نوجوانان در دانشگاه‌ها نیز بوده است.

رحماندوست می گوید: در سال‌ 57 ازدواج‌ كرده‌ام‌ و سه‌ دختر دارم‌ به‌ نام‌هاي‌ مونس‌ و متين‌ و مرضيه. همسر و فرزندانم، همه‌ اهل‌ كتاب‌ و مطالعه‌اند و پذيرفته‌اند كه‌ از پدري‌ اين‌ چنين‌ بايد كم‌ توقع‌ داشته‌ باشند و زياد ياريش‌ كنند. همت‌ و تحمل‌ آنها در بالا بردن‌ توان‌ و كارآيي‌ من‌ بي‌ترديد ستودني‌ است. حال‌ و روزم‌ بد نيست. خدا را شكر، آب‌ و ناني‌ دارم‌ و سايباني‌ و مهمتر از همه‌ روح‌ معتدلي‌ كه‌ در سخت‌ترين‌ لحظه‌هاي‌ زندگي‌ هم‌ آرامشم‌ مي‌دهد.

شعر كودكانه  2 پر 4 پر    

 
10 تا پرستو با هم
یكباره پر كشیدند
در آسمان آبی
پر پر پر پریدند
با پر زدن رسیدند
به یك درخت گردو
یك یكی نشستند
به روی شاخه او
اتل متل توتوله
ده تا پرستو داریم
دانه به دانه حالا
آنها را می شماریم
یك كه خسته تر بود
از روی شاخه افتاد
خدا كند نیفتد
به دست مرد صیاد
اتل متل توتوله
9 تا پرستو مانده
هر شاخه ای، یكی را
به روی خود نشاندهیكی از آن میانه
گرسنه بود و پر زد
برای دانه خوردن
به دشت و لانه سرزد
اتل متل توتوله
نه 10 تا و نه 9 تا
8 تا پرستو مانده
روی درخت زیباپرستوی قشنگی
كه تشنه بود و بی تاب
پرید به سوی چشمه
برای خوردن آب
اتل متل توتوله
نه تشنه و نه خسته
7 تا پرستو حالا
روی درخت نشستهپرستویی هم آرام
چیزی نگفت ودر رفت
به جای دور دوری
پرید و بی خبر رفت
اتل متل توتوله
پرستو آی پرستو
6 تا پرستو مانده
سر درخت گردواتل متل توتوله
شعر و شكوفه و قند
5 تا پرستو مانده
5 تا پرستو رفتند
یكی كه بازیگوش بود
كرمی از آن بالا دید
برای خوردن آن
پر زد و پر پر ، پریدیكی نماند و برگشت
دلش به تاپ تاپ افتاد
باید به جوجه هایش
دوباره دانه می داد
4 تا پرستو مانده
بقیه پر كشیدند
اتل متل توتوله
پرستوها پریدنداز آن چهار پرستو
یكی،برای بازی
پریده و پر زد و رفت
به دشت سبز و بازی
اتل متل توتوله
از آن همه پرستو
فقط 3 تا نشسته
روی درخت گردویكی از آن 3 تا هم
پرید و رفت به باغی
نشست و درد دل كرد
با جوجه كلاغی
اتل متل توتوله
دویدم و دویدم
به روی تك درختی
2 تا پرستو دیدیماز آن 2 تا،یك یهم
نه جیك زد ونه فریاد
به دنبال بقیه
به فكر رفتن افتاد
اتل متل توتوله
نه 6 تا و نه 8 تا
نشسته 1 پرستو
بدون دوست وتنها
نشسته بود پرستو
بدون یار و تنها
كه دید دوباره برگشت
پرستویی به آنجا
كنار هم نشستند
2 تا پرستو با هم
سلام و حال و احوال
نه غصه بود نه غم
اتل متل 10 و 9
توتوله 8 و 7 تا
به 6 و 5 رسیدند
پرستوهای زیبا
ولی كلاغ،كلاغ پر
دوباره پر كشیدند
4 و 3و 2و 1
پرستوها پریدندصدایی آمد انگار!؟
صدای پرپر آمد
2 تا بودند و دیدند
كه یار دیگر آمد
سلام به روی ماهت
كجا بودی؟ بفرما!
3 تا شدیم. چه بهتر!
من و تو می شود"ما"
2 تای دیگر آمد
2 و 3 می شود چند؟
3 و 2 می شود 5
ترانه بود و لبخند
2 پر، 2پر ، 4 پر
3 تا پرستو برگشت
3 تا و 5 تا شد چند؟
6 و 2 می شود 8
پرستوهای زیبا
دوباره پركشیدند
كنار هم پریدند
به ابرها رسیدند
2 تا پرستو برگشت
دوباره 10 پرستو
دوباره 10 پرنده
و یك درخت گردو

برخی از آثار مصطفی رحماندوست‌

۲ پر ۲ پر ۴ پر
آسمان هم خندید
ترانه‌های نوازش
بازی شیرین است
درسی برای گنجشک
توپ در تاریکی
بچه‌ها را دوست دارم
مرغ قشنگ تپلی
پرنده گفت: به!به!
صدای ساز می‌آید
خروس غصه خورد

گردآوری: گروه وب گردی «تابناک باتو»
منابع: همشهری، quranct، بیتوته

نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار