چرا ما آدم ها تربیت نشدیم؟!
کد خبر: ۲۴۵۶۸
تعداد نظرات: ۵ نظر
تاریخ انتشار: 2016 January 15    -    ۲۵ دی ۱۳۹۴ - ۱۰:۱۰
نوشته ای بسیار زیبا و آموزنده؛
در جامعه‌ای که از در و دیوار آن، سخن از حق و باطل می‌بارد، کسی به ما یاد نداد که چگونه از حق خود دفاع کنیم یا چگونه حق دیگران را مراعات کنیم و مسألۀ «حق و باطل» را به حقوق افراد گره نزنیم.
ما تربيت نشديم؛ چه کارهایی بیشتر از املاوانشا معلم می خواهد؟! ما تربیت نشدیم. تربیت ما بیش از این نبوده است که به بزرگ‌ترها احترام بگذاریم، کلمات زشت نگوییم، پیش دیگران پای خود را دراز نکنیم، حرف‌شنو باشیم، صبح‌ها به همه سلام كنیم، دست و روی خود را با صابون بشوییم، لباس تمیز بپوشیم، دست در بینی نبریم و... اما ساده‌ترین و ضروری‌ترین مسائل زندگی را به ما یاد ندادند.

کجا به ما آموختند که چگونه نفس بكشیم، چگونه اضطراب را از خود دور کنیم، موفقیت چیست، ازدواج برای حل چه مشکلی است، در مواجهه با مخالف چگونه رفتار كنیم...؟ در كودكی به ما آموختند كه چموش نباشیم، اما پرسشگری و آزاداندیشی و شيوه‌های نقد را به ما نياموختند. داگلاس سیسیل نورث، اقتصاددان آمریكایی و برندۀ جايزۀ نوبل اقتصاد در سال ۱۹۹۳می‌گوید: «اگر می‌خواهید بدانید كشوری توسعه می‌یابد یا نه، سراغ صنایع و كارخانه‌های آن كشور نروید. اینها را به‌راحتی می‌توان خرید یا دزدید یا كپی كرد. می‌توان نفت فروخت و همۀ اینها را وارد كرد. برای اینكه بتوانید آیندۀ كشوری را پیش‌بینی كنید، بروید در دبستان‌ها؛ ببینید آنجا چگونه بچه‌ها را آموزش می‌دهند. مهم نیست چه چیزی آموزش می‌دهند؛ ببینید چگونه آموزش می‌دهند. اگر كودكانشان را پرسشگر، خلاق، صبور، نظم‌پذیر، خطر‌پذیر، اهل گفتگو و تعامل و برخوردار از روحیۀ مشاركت جمعی و همكاری گروهی تربیت می‌كنند، مطمئن باشید كه آن كشور در چند قدمی توسعۀ پایدار و گسترده است.»

ما تربيت نشديم؛ چه کارهایی بیشتر از املاوانشا معلم می خواهد؟!


از «نفس کشیدن» تا «سفر کردن» تا «مهرورزي» به آموزش نیاز دارد. بخشی از سلامت روحی و جسمی ما در گرو «تنفس صحیح» است. آیا باید در جوانی یا میان‌سالی یا حتی پیری، گذرمان به یوگا بیفتد تا بفهمیم تنفس انواعی دارد و شكل صحیح آن چگونه است و چقدر مهم است؟! به ما حتی نگاه کردن را نیاموختند. هیچ چیز به اندازۀ «نگاه» نیاز به آموزش و تربیت ندارد. کسی که بلد است چطور ببیند، در دنیایی دیگر زندگی می‌کند؛ دنیایی که بویی از آن به مشام بینندگان ناشی نرسیده است.

هزار کیلومتر، از شهری به شهری دیگر می‌رویم و وقتی به خانه برمی‌گردیم، چند خط نمی‌توانیم دربارۀ آنچه دیده‌ایم بنویسیم. چرا؟ چون در واقع «ندیده‌ایم». همه چیز از جلو چشم ما گذشته است؛ مانند نسیمی كه بر آهن وزیده است. اگر حرف مولوی درست باشد كه «فرع دید آمد عمل بی‌هیچ شک/ پس نباشد مردم الا مردمک»، باید بپذیریم كه آدمیت ما به اندازۀ مهارت ما در «نگاه» است.

جان راسکین، آموزگار بزرگ نگاه، در قرن نوزدهم می‌گفت: «اگر دست من بود، درس طراحی را در همۀ مدارس جهان اجباری می‌کردم تا بچه‌ها قبل از اینکه به نگاه‌های سرسری عادت کنند، درست نگاه کردن به اشیا را بیاموزند.» می‌گفت: «کسی که به کلاس‌های طراحی می‌رود تا مجبور شود به طبیعت و پیرامون خود، بهتر و دقیق‌تر نگاه کند، هنرمندتر است از کسی که به طبیعت می‌رود تا در طراحی پیشرفت کند.»(آلن دو باتن، هنر سیر و سفر، ص269) اگر در خانه یا مدرسه، یاد گرفته بودیم که چطور نگاه کنیم، چطور بشنویم و چطور بیندیشیم، انسانی دیگر بودیم. انسانی که نمی‌‌تواند از چشم و گوش و زبان خود درست استفاده کند، پا از غار بدویت بیرون نگذاشته است؛ اگرچه نقاشی‌های غارنشینان نشان می‌دهد که آنان با «نگاه» بیگانه نبودند.

من پدرانی را می‌شناسم كه در آتش محبت فرزندانشان می‌سوزند و برای رفاه و آسایش آنان سر از پا نمی‌شناسند، اما تا دهۀ هفتاد يا هشتاد عمرشان ندانستند كه فرزندانشان بیش از خانه و ماشین، به آغوش گرم او نیاز دارند و او باید آنان را لمس می‌كرد و می‌بوسید و دست محبت بر سر و روی آنان می‌كشید. بسیارند پدرانی كه نمی‌دانند اگر همۀ دنیا را برای دخترشان فراهم كنند، به اندازۀ یك‌ بار در آغوش گرفتن او و بوسیدن روی او، به او آرامش و اعتماد به نفس نمی‌دهد.

در جامعه‌ای که از در و دیوار آن، سخن از حق و باطل می‌بارد، کسی به ما یاد نداد که چگونه از حق خود دفاع کنیم یا چگونه حق دیگران را مراعات کنیم و مسألۀ «حق و باطل» را به حقوق افراد گره نزنیم. عجایب را در آسمان‌ها می‌جوییم، ولی یک‌بار به شاخۀ درختی که جلو خانۀ ما مظلومانه قد کشیده است، خیره نشده‌ایم. نگاه کردن، شنیدن، گفتن، نفس کشیدن، راه رفتن، خوابیدن، سفر کردن، بازی، تفریح، مهرورزی، عاشقی، زناشویی و اعتراض، بیشتر از املا و انشا نیاز به معلم و آموزش دارند.
رضا بابايي
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۵
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
لیلا
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۷:۳۲ - ۱۳۹۴/۱۰/۲۵
0
5
بسیار بسیار بسیار عااالی. حرف دل ما هم بود. با همه اش موافقم. دست مریزاد به نویسنده. برای من که می خواهم در رشته فلسفه تعلیم و تربیت تحصیل کنم و از آن مهمت، مادر شوم، بسیار آموزنده و مفید بود.
خرس گنده
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۸:۳۷ - ۱۳۹۴/۱۰/۲۵
0
5
عالی،یه دنیا لایک...
ناشناس
|
Turkey
|
۲۲:۰۴ - ۱۳۹۴/۱۰/۲۵
1
5
این مقاله در صورتی درست است که در کشور قانون حاکم باشد نه افرادی که خود را بالاتر از قانون می دانند و بقولی خود نظام پنداری دارند و هیچگونه انتقادی را بر نمی تابند. لطفا اموزش بدهید با افرادی که خود را بالاتر از قانون می پندارند چطور برخورد نماییم، یقینا این افراد شایسته احترام نیستند بویژه وقتی با وقاحت تمام توهین می کنند و یا پاپوش می سازند. مقابله به مثل با انان که مقدور نیست و منجر به نابودی افراد است و بهتر است انان را نادیده بیانگاریم، بویژه وقتی احساس می کنید می خواهند شما را به طرق گوناگون تحریک نمایند، هیچ راهی جز این نیست تا اصلاحاتی در کشور صورت گیرد که همه در برابر قانون یکی باشند تا حقی از کسی ضایع نگردد. داستان حضرت علی و مرد مسیحی که زره اش را برداشته بود و بنزد قاضی رفت کافی است تا هر انسانی را جذب دین نماید. بنابراین بهتر است اصلاحات بر پایه قانون انجام شود.
آرزو مرادی
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۲:۲۱ - ۱۳۹۴/۱۰/۲۶
0
4
خیلی عالی بود اگه میشه از طریق همین سایت آموزش این مسائل را شروع کنید تا حداقل کسانی که این مطلب را میخوانند بتوانند به اطرافیان خود اموزش دهندوهمچنین خودشون رو
آتوسا
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۸:۴۱ - ۱۳۹۴/۱۰/۲۷
0
1
بی نظیر بود...
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار