خانه٬ مفهوم و پدیده نخستینی است که وجود بشر از دیروز تا امروز به صورت پیوسته و وابسته با آن همراه بوده است، چون هر جا زندگی انسان جریان داشته، خانه نیز جزء جداییناپذیر آن بوده است و به این لحاظ معماری خانه نیز در تمدنهای مختلف با حساسیت و جذابیتهای مختلفی دنبال میشده؛ این موضوع تا به آنجا اهمیت داشته که ضرورت این حساسیت به صورت جنبه نمادینی تبدیل شده و هر ملیتی سعی بر آن داشته که با نشانه و الگوهای فرهنگی مختص به خود، به نوعی توجهاش را به این موضوع نشان دهد.
بنابراین، میتوان گفت که معماری بیشتر از هر هنری با فرهنگ انسانی مرتبط است. بشر همواره نیازمند فضایی بوده که او را در مقابل تأثیرات محیطی محافظت کند، این نیاز از ابتدای زندگی تا به امروز تغییرات چندانی نداشته و به بیان دیگر، فضای معماری خانه، مکان یا ظرفی است که در آن بخشی از فعالیتهای مربوط به زندگی بشر صورت میپذیرد و با زندگی انسان رابطهای ناگسستنی دارد.
تعریف خانه صرفاً هم ردیف با محل سکونت نیست. بعضی کلمات با گرفتن پسوند خانه، معنا و ابعاد زیادی را در بر میگیرد، آشپزخانه، قهوهخانه، پستخانه، تماشاخانه، چایخانه، چلهخانه، چاپارخانه، زورخانه، رصدخانه و... یعنی همه این کلمات بخشی از سکونت را در بر میگیرند؛ معنی سکونت معادل شهر با فرهنگ است. خانه از ۳۵۰۰ سال قبل از میلاد تا۵۰۰ میلادی در هشت حوزه تمدنی بین النهرین، مصر، مدیترانه شرقی، مدیترانه غربی، اروپای قارهای، آمریکای لاتین، ایران، هند و آفریقا وجود داشته است که در مطالعه این تمدنها مفهوم سرپناه مشخص میشود و افرادی که در آنها زندگی میکنند متفاوت هستند.
خانه از دیدگاه اقتصادی نوعی «کالا»، از دیدگاه هنری «نماد»، از دیدگاه جامعهشناسانه «نهاد»، از دیدگاه مهندسی و معماری «بنا» یا ساختمان، از دیدگاه شهرسازی «فضا» و از دیدگاه انسانشناختی نوعی «فرهنگ» است که تمام ابعاد مذکور را در بر دارد.
از میان فضایی که انسان در آن حضور مییابد، خانه فضایی است که آدمی روزمره از آن تأثیر میگیرد و بر آن تأثیر میگذارد و انسان احساس تعلق به فضا دارد و مجمع حواس پنجگانه در آن درگیر است اولین رابطههای بیواسطه در آن صورت میگیرد، خلوت همسر، فرزندان، خانواده و دوستان در آن احساس میشود و به دور از تعرض دیگران است.
مفهوم سکونت: سکونت را میتوان بیانگر تعیین موقعیت و احراز هویت دانست. سکونت بیانگر برقراری پیوندی پرمعنا بین انسان و محیطی مفروض میباشد که این پیوند از تلاش برای هویت یافتن یعنی به مکانی احساس تعلق داشتن ناشی گردیده است. بدین ترتیب، انسان زمانی برخود وقوف مییابد که مسکن گزیده و در نتیجه هستی خود در جهان را تثبیت کرده باشد.
محیط مسکونی: برای تأمین رشد اجتماعی، عرصه خانه علاوه بر خود واحد مسکونی، باید محیط پیرامون آن را نیز در بربگیرد. وقتی مجموعهای مسکونی ساخته میشود در واقع کانونی اجتماعی شکل میگیرد. این کانون برای حفظ ارزشهای خود به انسجام شخصی احتیاج دارد. اگر به این امر بیتوجهی شود ممکن است بخشی از پیکره اجتماع از آن جدا و ارتباط خود را با آن از دست بدهد.
فرهنگ خانه؛ ریشهها، کارکردها و الگوها: خانه مقولهای از جنس فرهنگ است نه طبیعت و غریزه. به زبان کارکردگرایانه و با منطق مالینوسکی، خانه نوعی «نیاز زیستی» است که «فرهنگ خانه» برای پاسخگویی به این نیاز شکل گرفته است و در کلیت نظام اجتماعی و فرهنگ انسانی ادغام و سازگار شده است. فرهنگ خانه از منظر انسانشناختی «مجموعه ارزشها و معانی است که چیستی و چگونگی مفهوم خانه در یک گروه یا قوم و ملت را تعریف و تعیین میکند.» اینکه خانه را چگونه بسازیم، از چه مصالحی و موادی بهره بگیریم، چه نمادها و نشانههایی در آن بکار بریم، درباره آنچه احساس و تلقی داشته باشیم، چه کارهایی و فعالیتهایی در آن انجام بدهیم یا انجام آنها در خانه را ممنوع کنیم، چگونه خانه خود را توصیف و ترسیم نماییم، چه کسانی را در خانه ببریم و از ورود چه کسانی اجتناب کنیم، خانه را مقدس یا امری عرفی بدانیم، چه نسبتی بین خانه و سایر ابعاد زندگی اجتماعی برقرار سازیم، چه آیینهایی را درون خانه و کدام را بیرون آن بجا آوریم و... تمام این مقولات در و بواسطه «فرهنگ خانه» هر جامعه پاسخ داده میشود و فرهنگ خانه زیر مجموعهای از کلیت فرهنگ جامعه است. از اینروست که هر جامعهایی فرهنگ خاص خود را دارد، فرهنگی که متناسب تاریخ و جغرافیا و تجربههای یک ملت و قوم شکل میگیرد و با تغییر فرهنگ و شرایط اجتماعی، فرهنگ خانه نیز تغییر میکند. و از اینروست که دورههای مختلف تاریخی، فرهنگهای خانه مختلف را بوجود آورده و همچنان بوجود خواهد آورد. از این منظر ما در بحث فرهنگ و خانه نه با «فرهنگ خانه» به مثابه مقوله منفرد و انتزاعی و جهانشمول، بلکه با «فرهنگهای خانه» به مثابه مقولهای تجربی، عینی، متکثر و متنوع سروکار داریم.
تاریخ، فرهنگ و زندگی روزمره ما همزمان در خانه و مسکن بهم گره خوردهاند، چنانکه مسکن تنها برای بقا و زنده ماندن نیست، بلکه الزامات و اقتضائات خود را به تمامیت هستی و شیوه زندگی انسان تحمیل نموده است و در عین حال تمام اجزاء و عناصر فرهنگ یعنی مذهب، جهانشناسی، هنرها، علم، تکنولوژی، اقتصاد، سیاست، اسطورهها و زیباشناسی همه وهمه با مسکن درآمیختهاند. چنین است که شیوههای معیشیتی و زیستی گوناگون مانند شیوههای دامپروری، کشاورزی، صنعتی هر کدام نظام مسکونی خاص خود را بوجود آوردهاند. روستا و شهر هر یک نماینده نوعی نظام مسکن گزینی و مسکنسازی انسان و در عین حال نظامهای اقتصادی و اجتماعی متفاوتاند. زندگی کوچ زیستی و عشایری که همچنان موجود است نیز نوعی متمایز از نظام سکناگزینی و سکونت متناسب با محیط طبیعی و نظام اجتماعی عشیرهای، کوچزیستی و دامپروری بوجود آورده است.
وظیفه اصلی هر خانه: افشای جهان نه به صورت گوهر و عصاره بلکه به شکل (فراخوان) یعنی درقالب ماده و رنگ، موضوع نگاری و گیاهان، فصول، آب وهوا و نور است. این گونه افشا با بهرهگیری از دو روش مکمل یکدیگرحاصل آمده: به یاری باز بودن نسبت به جهان پیرامون، وبه یاری عرضه داشت کنجی برای عزلت ازجهان مزبور. به هرحال، این کنج عزلت مکانی که درآن جهان بیرون به فراموشی سپرده شده نبوده، بلکه جایی است که انسان خاطرات خود از جهان را درآن گرد آورده وآنها را با زندگی روزمره خورد، خواب، صحبت وسرگرمی خود مرتبط میگرداند. علاوه براین، کنج عزلت یاد شده را میتوان مکانی انگاشت که پدیدهها پس ازتغلیظ و تأکید درآن به صورت (نیروهای محیطی) ظاهر میگردند.
درک و معنای فهم خانه در بستر امروزی از مسائل مهمی است که رشتههای علوم اجتماعی با گرایش های «جامعه شناسی- انسانشناسی - مطالعات فرهنگی – برنامه ریز رفاه اجتماعی و...» میتواند مورد بررسی قرار گیرد. خانه امروزه همچون گذشته، یکی از مؤلفههای اساسی سبک زندگی و زندگی روزمره تلقی میشود. تردید خانواده ایرانی در انتخاب نحوه زندگی است، لیکن اگر خانواده ایرانی در پایبند به آداب و رسوم خویش استوار باشد، شاید بیشترین برد را در تغییر وضع موجود داشته باشد و خود بهترین راه حلها را ارائه دهد. در این راستا، باید تحولی در فرآیند ساختن روی دهد و فاصله میان آنکه میسازد با آنکه میخواهد زندگی کند کمتر و کمتر شود.
انتخاب