به گزارش «تابناک باتو» ـ کشورهای دنیا را با نامی برجسته میشناسند. روسیه را با رمان نویسی، آلمان را با فلسفه، انگلستان را با نمایشنامه و ایران با ادبیات و شعر زبانزد شده است.
ادبیات کلاسیک ایران از هر سمت که نگاهش میکنی آن قدر پر بار هست که هیچ گونه نمیتوان ایران را خالی از شعر و ادبیات تصور کرد.
این روزها، اما حال و روز ادبیات خوش نیست
به قول اصغر فرهادی که گفته بود، در فرانسه از من پرسیدند:آن پسرک توی فیلم سر چهارراه مواد میفروخت؟
گفتم: «فال حافظ» و حیرت کردند که در ایران و سرچهاراه هایش شعر شاعرانش را میفروشند؟!
روز حافظ، کلیپ مستندی دست به دست شد که از جوانان دانشجو میپرسیدند، شعری از حافظ بلدی و به زور دست و پا شکسته مصرعی جور میشد.
کشوری که بنیان فکریش بر شعر و نظم ادبی استوار شده به جایی رسیده است که نسل دانشجوی هنر، شاعر ملی اش را نمیشناسد؛ دلیل کجاست؟
درس ادبیات را به مثابهی علوم باید پاس کرد و چند لغت را طوطی وار حفظ نمود که کارنامه پر طمطراق جلوه دهد که دانش آموز اینها را یاد گرفته است. وقتی به جای درست خوانی به دانش آموز میگوییم بنویس و حفظ کن، میشود کتاب فارسی که وقتی بازش میکنی زیر تمام جملات و اشعار معنی با مداد نوشته شده است.
مگر حافظ و سعدی و فردوسی و... به زبانی غیر از فارسی شعر سروده اند که نیاز به ترجمه دارد؟ و اجازه نمیدهیم ذهن بر اثر تمرین و ممارست خودش معانی و صور خیالش را کشف و ضبط کند.
ادبیات روح زندهی هر جامعه است که با هارمونی کلامی و ایماژ ذهنی رفتار را به سمت تبادل فکر و تعادل روح پیش میبرد.
این که خاقانی شناسی درسی باشد برای ارشد ادبیات، ناشی از سختی زبان خاقانی نیست. از تنبلی ذهنی نسلی است که نمیداند چطور باید کلمات را استفاده کند و معانی هم پایه را بیرون بکشد.
با چنین نگاهی هرگز بیدل را نمیفهمیم؛ اما کمی آن طرفتر برای فارسی زبانان هندوستان، حکم حافظ را برای ما دارد!
بحث بر سر چگونگی شعر کلاسیک و ادبیات معاصر نیست؛ بحث بر سر این است که تصویر جهان از ما به واسطه ادبیات در حال کمرنگ شدن است.
شعرای نسل نو ما در حال کپی کردن از روی دست هم هستند و دانشجوهای ما شعر بلد نیستند حتی از رو بخوانند و بعد میگوییم چرا بلد نیستیم حرف هم را بفهمیم؟!
حرفِ هم را فهمیدن، لازمه اش اینست که هر دو طرف معانی مشترکی از کلمات داشته باشند ودر جا و مکان و موقعیت خاص خود به کار ببرند.
جامعهای که ادبیات نداشته باشند با دست هایشان حرف خواهند زد و دست بلد نیست با ذهن هماهنگ شود و خشونت حتمی است.
شعار سال بهداشت جهانی را باید جدی بگیریم و لازمه حرف زدن، تسلط به نحو جمله است و بار معنایی که هر کلمه میدهند و کشف ایهام و کنایه و آرایههای ادبی ... ما معمولا نیم ساعت از دعوا که میگذرد انتهای بی حالی در جر و بحث میگوییم که منظور من این نبود شما بد برداشت کردید.
ادبیات را باید از دروس نمره دهی جدا کرد و به کارکرد پژوهشی نمره داد تا اینکه بخواهیم معنی کلمه به کلمهی شعری را بگویند که فارسی سلیس نوشته شده است.
ادبیات روح سیال هرجامعهای است و هرچه غنیتر باشد روح سبکتر میتواند در جریان زیبایی سیر کند و کمتر دچار و و خستگی خواهد شد و اگر نگران خمودگی جامعه هستیم لازمه اش دانستن ادبیات کشور است.
روح الله صالحی