چگونه احساسات را بر رفتار و عملکرد خود مدیریت کنیم؟
کد خبر: ۱۵۳۷۸۶
تاریخ انتشار: 2019 August 21    -    ۳۰ مرداد ۱۳۹۸ - ۱۰:۲۰
احساسات می‌توانند شما را به سوی موضوعات احمقانه بکشانند. مثلاً هنگامی که عاشق می‌شوید، وضعیت مغز شما بسیار شبیه توهمات پارانویا می‌گردد! اشخاصی که دچار حسادت هستند ممکن است کمین کنند و همسرشان را تعقیب کنند یا افراد عادی که رفتاری ملایم دارند، هنگام رانندگی می‌توانند به دیوانه‌ای پشت فرمان اتومبیل تبدیل شوند.

چگونه تأثیر احساسات را بر رفتار و عملکرد خود مدیریت کنیم؟

چگونه تأثیر احساسات را بر رفتار و عملکرد خود مدیریت کنیم؟به گزارش «تابناک با تو»؛ احساسات شما بر انتخاب‌های زندگی‌تان و در بعدی وسیع‌تر بر چگونگی عملکردتان تأثیر مستقیم می‌گذارند.


به آخرین باری که به دنبال خرید یا اجارهٔ یک خانه یا آپارتمان بودید فکر کنید. اگر شما هم مانند اکثر مردم باشید، احتمالاً ظرف چند دقیقه پس از ورود به خانه و عبور از در متوجه می‌شوید که آن مکان برای شما مناسب هست یا نه. شاید بلافاصله در مکان جدید و احساس کنید که «در خانه» هستید. از آن لحظه به بعد احتمالاً تمام تلاش‌تان را کرده اید تا واکنش احساسی‌تان را واکنشی عقلانی توجیه کنید تا با شما موافقت کند.

عملکرد خردمندانه

شما بسته به حال‌تان تصمیمات متفاوتی می‌گیرید. اگر خوشحال باشید ممکن است نسبت به زمانی که احساس ضعف می‌کنید در تصمیم گیری‌های‌تان جسورانه‌تر عمل کنید. ممکن است تصمیم بگیرید به یک سفر ماجراجویانه بروید و یا برای گرفتن ترفیع تلاش کنید. بر عکس گاهی اوقات مردم به خاطر یک رویداد احساسی تصمیم می‌گیرند نقل مکان کنند و یا کارشان را ترک کنند.

احساسات می‌توانند شما را به سوی موضوعات احمقانه بکشانند. مثلاً هنگامی که عاشق می‌شوید، وضعیت مغز شما بسیار شبیه توهمات پارانویا می‌گردد! اشخاصی که دچار حسادت هستند ممکن است کمین کنند و همسرشان را تعقیب کنند یا افراد عادی که رفتاری ملایم دارند، هنگام رانندگی می‌توانند به دیوانه‌ای پشت فرمان اتومبیل تبدیل شوند.

از تأثیری که احساسات بر تصمیمات زندگی‌تان می‌گذارند، آگاه باشید. هنگامی که وسوسه می‌شوید در زمانی تصمیم‌گیری کنید که می‌دانید احساسات‌تان تعادل ندارند، خود را کنترل کنید. از لحظه‌هایی استفاده کنید که می‌دانید تعادل دارید. تدریجاً با به کارگیری تکنیک‌های این کتاب می‌توانید کنترل احساساتتان را به دست گیرید و اطمینان حاصل کنید که هنگام لزوم برای گرفتن تصمیمات حساس، در وضعیت احساسی مطلوبی قرار دارید.

هر عمل عواقبی دارد. از چگونگی تأثیر احساسات بر خودتان آگاه باشید و زمانی که احساسات منفی رفتار شما را تحت تأثیر قرار میدهند، سعی کنید اطمینان یابید که ناگهان واکنشی غیرعادی از خود نشان نمی‌دهید. از مغز متفکرتان کمک بگیرید تا احساسات‌تان را در یک موقعیت معین مدیریت کنید.

گرفتار شدن در درد گذشته

بسیاری از افراد گرفتار درد و رنج می‌شوند و اجازه می‌دهند لذت آنها از زندگی محدود شود. به تجربیات اجازه ندهید واکنش‌های شما نسبت به موقعیت‌های مشابه را شکل دهند. برای مثال دانش‌آموزانی که در یک امتحان مردود می‌شوند، می‌توانند آن قدر در این رنج و ترس از مردود شدن مجدد در آینده گرفتار شوند که دست از دنبال کردن شغلی در آینده بکشند و یا مثلاً بازیگری که یک بار دیالوگ خود را فراموش می‌کند، ممکن است فکر کند که دیگر هیچ گاه موفق نخواهد بود و هر بار هنگام اجرای نمایش، دچار وحشت و هراس از صحنه شود.

این افراد اجازه می‌دهند هر حادثهٔ ناگواری، تجربیاتشان را در موقعیت‌های بعدی تعیین کند. مغز احساسی آنها به طور خودکار یک موقعیت را به موقعیت‌های مشابه دیگر ارتباط می‌دهد و این کار ممکن است کاملاً غیر منطقی باشد. در فصل ۱۳ می‌توانید در مورد این فرآیند مطالب بیشتری بخوانید.

از نظر منطقی، یک رویداد با تجربهٔ بد به معنای آن نیست که قرار است هر بار در آینده با مشکل مواجه شوید. برای مثال پذیرفته نشدن از طرف همسر و یا در محیط کار می‌تواند موجب شود که دچار رنجش، خشم و افسردگی گردید. مشکل از دو بخش تشکیل شده است:

* در اثر پذیرفته نشدن، وضعیت را بسیار شخصی می‌بینید و خود را فردی ناتوان و یا غیر قابل دوست داشتن می‌پندارید.
* به جای درک این نکته که دیگران حق دارند بر اساس نیازهای احساسی خود تصمیم گیری کنند، آنها را به خاطر «بی انصاف» و یا «بی منطق» بودن در نپذیرفتن شما، سرزنش می‌کنید.

در این موارد شما به جای فکر کردن به موقعیت‌ها به صورت کلی، دیدگاه‌هایتان را بر اساس جزئیات می‌بینید. ممکن است آن شخص را «بی‌ملاحظه» بنامید، حتی اگر او تنها در یک مورد نسبت به شما بی‌ملاحظه بوده است. ممکن است با این تفکر که «من نمی‌توانم او را تحمل کنم» و یا «او چگونه جرأت کرد با من این طور رفتار کند؟» دربارهٔ موقعیت اغراق کنید، در حالی که در عالم واقعیت این توانایی را دارید که چیزهایی بسیار بدتر از آن را هم تحمل کنید و آن شخص نیز تنها یک بار با شما آن گونه رفتار کرده است.

وقتی همه چیز را تعمیم می‌دهید، در واقع جلوی پیشروی را می‌گیرید. به جای این که کل بشریت را بی‌ارزش بدانید، سعی کنید هر موقعیت و رفتار را طبق مزیت‌هایش ارزیابی کنید. پذیرفته نشدن در یک موقعیت، خواه در زندگی شخصی یا محیط کاری، از نظر منطقی به این معنی نیست که شما دوست داشتنی نیستید و یا فاقد صلاحیت می‌باشید. (به علاوه این طرز فکر می‌تواند منجر به احساس ترحم به خود گردد که روی توانایی شما در پیشروی تأثیر منفی می‌گذارد.) به فصل‌های ۶، ۷ و ۱۰ مراجعه کنید تا ببینید چگونه با درد و رنج گذشته برخوردی سازنده‌تر داشته باشید.

چگونه احساسات را بر رفتار و عملکرد خود مدیریت کنیم؟

چی؟ بقیه هم فکر می‌کنند حق با آنهاست!؟

هر کس در هر موقعیت، نمونه‌های ذهنی خاص خود را دارد. هر کس ممکن است تصور کند طبق دیدگاه‌های دنیای خود منصفانه عمل می‌کند. اگر افراد نمونه‌های متفاوتی دارند، دلیل نمی‌شود که غیر منطقی باشند. همهٔ مردم تلاش می‌کنند به شیوهٔ خودشان به خوشبختی برسند. گاهی ادراک و نیازهای شخصی منجر به برهم خوردن تعادل می‌گردد. مسئولیت شخصی واکنش‌هایتان را به عهده بگیرید. سپس درک کنید که می‌توانید واکنش‌تان را با ارزیابی واقع‌بینانه و منطقی تغییر دهید. به خود یاد آوری کنید اگرچه شاید ترجیح می‌دهید زندگی نیازهای شما را برآورده سازد، اما هنگامی که کارها خوب پیش نمی‌روند باز هم می‌توانید خود را مدیریت کنید.

خود را رها سازید

اگر احساس می‌کنید گرفتار درد احساسی شده‌اید، زمانی را صرف بررسی کردن دلایل اساسی آن کنید. این سؤالات مفید را از خود بپرسید:

* چه احساساتی مرا عقب نگه می‌دارد؟
* آیا این موقعیت احساسی را قبلا تجربه کرده‌ام؟ آیا چالش فعلی را به یک چالش قدیمی ربط می‌دهم؟ فقط به این دلیل که دفعهٔ قبل آن اتفاق خوب پیش نرفت، این بار هم بد پیش می‌رود؟
* چگونه می‌توانم طرز فکرم را تغییر دهم تا این رنج را فراموش کنم؟ آیا می‌توانم روی یک وضعیت احساسی مثبت، مثلا با تبدیل ترس به اطمینان، تمرکز کنم؟
* آیا منطقی است که فرض کنم همهٔ مردم موقعیت‌ها را همان طوری که من می‌بینم، می‌بینند؟

یکی از بزرگترین اشتباهاتی که مردم مرتکب می‌شوند، تکیه بر دیگران برای شاد شدن است. این توقع، وابستگی ایجاد می‌کند و حس قدرت و اعتماد را از شما می‌گیرد. در نهایت به عنوان یک فرد بالغ، شادی شما مسئولیت خودتان است، نه دیگران.

رویارویی با موانع

رویدادهای زندگی، کلی یا جزئی، همان داستان‌هایی هستند که بر شما اثر می‌گذارند. حوادث زندگی الگوی چگونگی واکنش شما به چالش‌های روزمره را در زمان حال و آینده شکل می‌دهند. هر جای زندگی که باشید وقایع گذشته تأثیر احساسی مداومی بر شما دارند. از جملهٔ این وقایع می‌توان درگیری، از دست دادن عزیزان، طلاق یا مشاجره با یک دوست و یا همسایه را نام برد. البته شما احساساتی از قبیل شادی، خوشنودی و رضایت را نیز تجربه کرده اید.

سلول‌های بدن شما اطلاعات احساسی را به صورت حافظهٔ فیزیکی ذخیره می‌کنند. مغز شما هر قطعه از اطلاعات حسی را بررسی می‌کند و آن را به یک تأثیر احساسی نسبت می‌دهد. موقعیت‌هایی که سرشار از احساسات هستند، برانگیختگی روانی را ایجاد می‌کنند که بدن و ذهن شما آن را حفظ می‌کند و هنگامی که خود را در مشکل مشابهی می‌یابید، به طور خودکار آن را مجدداً فعال می‌کند. به عنوان مثال مغز شما به یاد می‌آورد هفتهٔ گذشته وقتی که با همسرتان جر و بحث کردید، عضلات‌تان منقبض شد و یا در تعطیلات در اسپانیا چطور آرامش یافتید. فصل ۳ به شما کمک می‌کند تا ارتباط بین تجارب گذشته و احساسات را کشف کنید. فصل ۷ شما را به عمق بیشتری از تربیت و تجارب گذشته‌تان راهنمایی می‌کند.

چگونه احساسات را بر رفتار و عملکرد خود مدیریت کنیم؟

هر انسانی قطعاً محرومیت‌های گوناگونی را در طول زندگی تجربه می‌کند. این محرومیت‌ها می‌توانند به سادگی نقل مکان از خانه و از دست دادن دوستان و یا به ناگواری مرگ یکی از عزیزان باشند. رشتهٔ مشترک همهٔ آنها وابسته شدن به چیزی یا کسی و سپس، از دست دادن آن رابطه است. هر یک از این موقعیت‌ها از نظر ذهنی، احساسی و جسمی تأثیری برجای می‌گذارند. تجربهٔ شما هر چه باشد، باز هم ماتم و غم – دردی عمیق و تلخ پس از یک فقدان- را تجربه می‌کنید.

هیچ فرمول خاصی برای بهبود سریع اندوه وجود ندارد، اما فصل ۱۰ قدم‌های اولیه و مهمی را نشان میدهد.

سفر در فرآیند بهبود احساسات

فرآیند پنج مرحله ای بهبود احساسات، شیوه‌ای جامع است که شیوه‌های گوناگونی را در یک نمونهٔ سازمان یافته جمع می‌کند. توقف کنید و واکنش‌های احساسی‌تان نسبت به موقعیت‌ها را بازبینی و بررسی کنید که چگونه می‌توانید احساسات آزرده یا حبس شده را با رها کردن و یا با ابرازشان آزاد کنید.

در فرآیند بهبود احساسات شما:

* هر موقعیتی را که موجب آزردگی احساسات، تجربه‌های عاطفی یا فیزیکی شما شده اند و یا می‌شوند، تجربه کنید (و یا مجدداً تجربه کنید).
* متوجه تأثیرات ذهنی، احساسی، فیزیکی، رفتاری و سبک زندگی که تجربیات بر زندگی شما می‌گذارند، شوید.

احساسات بر جسم شما تأثیر می‌گذارند. (به دستان عرق کرده و نفس نفس زدن‌هایتان پیش از سخنرانی بیندیشید.) شیمی درونی که موجب این تغییرات فیزیکی می‌شود، رفتار شما را نیز دگرگون می‌کند. (از این رو صبر و تحمل خود را از دست می‌دهید و یا نمی‌توانید بخوابید.) در دراز مدت این تغییرات رفتاری می‌تواند سبک زندگی کلی شما را تحت تأثیر قرار دهد

* فضایی برای تنفس به منظور ارزیابی، مشاهده، تحلیل و انتخاب واکنش مربوط به آن تجربه و نیز واکنش اولیهٔ خود ایجاد کنید.

پرورش شاهد و ارزیاب درونی آن بخش از شما که توقف می‌کند و خودتان را مشاهده و بررسی می‌کند که چه اتفاقی در حال وقوع است و چه اتفاقی لازم است

* این ترفندها را انجام دهید.

این ترفندها شامل تدابیر تفکر، تفسیر و ابراز احساسات ، تکنیک تنفس و سایر تغییرات رفتاری می‌شود.

* برای دستیابی هر چه بیشتر به بهبود، انرژی احساسی محبوس شده را رها کنید و مجدداً با حس انتخاب آگاهانه ارتباط برقرار کنید تا بتوانید به راحتی و با اطمینان پیش روید.

به شما توصیه می‌کنیم فرآیند پنج مرحله ای بهبود احساسات را به صورت طولی بپیمایید، زیرا هر یک از این مراحل بعد از مرحلهٔ قبل می‌آید. اگرچه شاید در میان فشارهای طاقت فرسا لازم باشد استراحت کنید و مجدداً با احساس آرامش درونی ارتباط برقرار کنید و پیش از هر اقدامی، ذهنی شفاف داشته باشید. شما می‌توانید به تنهایی این فرآیند پنج مرحله ای را بگذرانید. اما اگر خود را در مخمصه ای یافتید که قادر نبودید احساسات برانگیخته را آرام کنید، لازم است از یک متخصص مانند یک پزشک، مشاور یا روانشناس کمک بگیرید.

شما «عضلات» احساسی خود را پرورش می‌دهید تا در مدیریت متعادل‌تر موقعیت‌های دشوار به شما کمک کند. شاید قادر نباشید وضعیت‌تان را تغییر دهید و یا کنترل کنید، اما می‌توانید طرز فکر و احساس‌تان دربارهٔ آن موقعیت را تغییر دهید و کنترل کنید.

منبع: یک پزشک

نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار