«تابناک باتو» ـ در چند روز گذشته فضای مجازی در تسخیر موضوعی بود که برای آقای نجفی و مرحومه میترا استاد اتفاق افتاد. همه ما این فضا را رصد کردیم و واقعیت این است که فضای مجازی، فضای واقعی جامعه کنونی ماست. شاید بتوانیم در کنار تمام صفاتی که برای جامعه ایران از جمله جامعه کوتاهمدت، کلنگی، پرمسأله یا جامعه بیمسأله شمرده شده است، آن را جامعه مسائل حاشیهای هم نامید.
در همه جای دنیا رویدادهایی که گریبانگیر سلبریتیها میشود از دید جامعه جذاب است و نگاه رسانهها به آن جلب میشود و تقریباً سعی میکنند به افکار عمومی جهت دهند و آن را با خودشان و حادثه همراه کنند.
در جوامع توسعهیافته، زمانی که این التهابات فروکش میکند، رسانهها به سمتی میروند که عوامل چنین رویدادی را مورد کاوش قرار دهند و بتوانند به نوعی این روندها را تخفیف دهند، اما جامعه ایران از این نظر، جامعه مسائل حاشیهای است که نه تنها یک جلب توجه رسانهای صورت میگیرد بلکه بعد از مدتی این حاشیهها بر متن غلبه میکند و تقریباً متن اصلی رویداد به فراموشی سپرده میشود؛ بنابراین ما در جامعهای زندگی میکنیم که حاشیهها در آن پررنگ میشوند و مورد توجه قرار میگیرند، بدون آنکه به متن و عوامل شکلگیری این رویدادها توجه شود.
این جامعهشناس با بیان اینکه متأسفانه این رویداد مشابه خیلی از رویدادها سیاسی، تبدیل به عرصهای برای تسویهحسابهای سیاسی جناحهای موجود شده است، توضیح میدهد: این امر مانع از این شد که عوامل جامعهشناختی یا روانشناختی کاویده شود یا کارشناسان به مسائل حقوقی و جرمشناختی بپردازند در حالی که نیاز بود ابعاد ناشناخته مورد تحلیل و بررسی قرار بگیرد؛ بنابراین یکی از آسیبهای جدی در این حادثه، سیاسیشدن سریع این موضوع بود.
آستانه تحمل مردم پایین آمده است
ما مسأله مهمی در جامعه ایران داریم که متأسفانه هر روز ابعاد نگرانکنندهتری پیدا میکند و آن کاهش تابآوری اجتماعی است. به عبارت دیگر آستانه تحمل مردم پایین آمده است که عوامل زیادی در آن نقش دارند. متأسفانه برخی شرایط دست به دست هم دادهاند که شاهد افزایش خشونتهای اجتماعی باشیم. بخشی از این خشونتها را میتوانیم در رشد فزاینده نزاعهای خیابانی ببینیم. بخشی دیگر را میتوان در آمار رو به افزایش درگیریهای خانوادگی دید. همچنین اگر نگاه موشکافانهتری به مدارس به عنوان محل پرورش نسل آینده داشته باشیم متوجه میشویم شاهد تبدیل مدارس به کانون خشونت هستیم یعنی شاهد رشدی از موج خشونتهای اجتماعی و فیزیکی که ابعاد اجتماعی هم دارد.
واقعیت این است که به رغم تمام شعارهایی که داده میشود، بین عرصه رسمی و واقعی زندگی، شکاف قابل توجهی میبینیم. این شکاف ناشی از شکاف آرمانهایی هستند که تحقق پیدا نکردهاند و واقعیتهایی که این آرمانها را به فراموشی میسپارند. از طرف دیگر ما به عنوان نمادهایی از این ریاکاری اخلاقی شاهد تضادهای رفتاری بین منزل و خیابان هستیم. زمانی که همه این موارد کنار هم قرار بگیرند شاهد سقوط سرمایه اجتماعی، افزایش بیاعتمادی عمومی و فرسایش جامعه ایران خواهیم بود.
از طرفی ما واقعیت مشخص و عریانی داریم که متأسفانه این واقعیت هر روز خودش را به شکل خشنتری نشان میدهد و آن افزایش شکاف طبقاتی و شکاف اقتصادی بین دهکهای جامعه است. از طرف دیگر با فراگیرشدن شبکههای اجتماعی مواجه هستیم که نوعی خودنمایی رسانهای را به نمایش میگذارند. همچنین شاهد افزایش پدیده نوکیسگی و رسانهای شدن ابعاد پدیده آقازادگی و ژن خوب هستیم. این جامعه به نحوی تبدیل به دو قطب فقیر و مرفه شده است؛ نوعی پلاریزه شدن جامعه حول شکافهای اقتصادی و طبقاتی. همه این مسائل میتواند موجب تزلزل در بنیان خانواده شود و به حوادثی از نوع هفتم خرداد دامن بزند.
مهران صولتی، جامعهشناس