شغل «رساندن دختر و پسر‌ها به هم»؛ غیرقانونی، اما دلچسب!
کد خبر: ۱۴۳۹۷۵
تعداد نظرات: ۲ نظر
تاریخ انتشار: 2019 May 08    -    ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۸ - ۱۰:۲۴
صدای ضعیف پشت تلفن نشان از سن و سالی بالا دارد، با لهجه غلیظ یزدی. شماره و آدرس خانه فاطمه خانم را بیشتر خانواده‌هایی که دختر و پسر دم‌بخت دارند یا رخت دامادی به تن پسرشان کرده و دختری را راهی خانه بخت کرده‌اند، دارند. بیشتر اهالی بلوار آیت‌الله بهشتی او را می‌شناسند و داستان‌هایی از پدربزرگش به یاد دارند. «پدربزرگم وکیل مجلس بود، دوره مدرس. همین کار را می‌کرد و از بین نوه‌ها، من کارش را ادامه می‌دهم.»

شغل «رساندن دختر و پسر‌ها به هم»؛ غیرقانونی، اما دلچسب!به گزارش «تابناک با تو»؛ «عروس» یا «دوماد» دارید؟ این نخستین سوال بعد از جواب سلام است. تماس که می‌گیرید، انگار قرار است فرم استخدام پر کنید: نام و نام‌خانوادگی، متولد چه سالی؟ شغل؟ شماره تماس. قد و مشخصات چهره و البته در این فرم بلندبالا، مدل خودرو و داشتن یا نداشتن خانه هم اهمیت دارد؛ این‌که پدر پسر یا دختر موردنظر اهل کار و کاسبی است یا کارمند است و ... میزان تحصیلات خانواده، محل زندگی و میزان دارایی هم مهم است، مثلا این‌که تعداد خواهر و برادر‌ها چقدر است و در بخش دیگر این فرم، درخواست‌ها و سلیقه مدنظرتان سوال می‌شود؛ نوع پوشش، میزان تحصیلات، قد و وزن، گاهی اوقات رنگ پوست و میزان زیبایی هم جزو سوال‌های همیشگی است. «چطور عروسی می‌خواهید؟ ما باید کار پدرشوهر را بدانیم، چون بازاری بودن یا اداری بودنش مهم است؛ بعضی‌ها به تحصیلات اهمیت می‌دهند و بعضی خانواده‌ها بازاری بودن و سرمایه‌شان مهم است.»

یزد، تنها شهر در ایران نیست که سال‌هاست بعضی شهروندانش و بیشتر زنانی برای رساندن دختر و پسر‌ها به هم، دست به کار شده‌اند؛ با روشی قدیمی و بدون استفاده از روش‌های جدیدی مثل کانال‌های تلگرامی و سایت‌های همسریابی که این روز‌ها بازارشان داغ است. «فاطمه» یکی از این زن‌ها و اهل یزد است. پدربزرگ او یکی از کسانی بود که در شهر برای به هم رساندن دختر‌ها و پسر‌ها به هم شُهره بود و فاطمه یکی دو‌سال پس از ازدواجش، راه پدربزرگ را رفت، تا حالا که دیگر خبره کار و آشنای خانواده‌های دختر و پسردار دم‌بخت است.

شغل «رساندن دختر و پسر‌ها به هم»؛ غیرقانونی، اما دلچسب!

صدای ضعیف پشت تلفن نشان از سن و سالی بالا دارد، با لهجه غلیظ یزدی. شماره و آدرس خانه فاطمه خانم را بیشتر خانواده‌هایی که دختر و پسر دم‌بخت دارند یا رخت دامادی به تن پسرشان کرده و دختری را راهی خانه بخت کرده‌اند، دارند. بیشتر اهالی بلوار آیت‌الله بهشتی او را می‌شناسند و داستان‌هایی از پدربزرگش به یاد دارند. «پدربزرگم وکیل مجلس بود، دوره مدرس. همین کار را می‌کرد و از بین نوه‌ها، من کارش را ادامه می‌دهم.» پدربزرگی که معتمد محل بوده و هر کس حرفی، دردی، گره‌ای به کار داشته، کلون در خانه‌اش را به صدا درمی‌آورده و با سر پایین حرف دل را به او می‌گفته، البته گاهی کلون دَر پدربزرگ با لبخند بر لب نواخته می‌شده، تا سفارش‌های درگوشی برای یافتن عروس و داماد شود. «هرکس بخواهد پسر و دخترش را عروس و داماد کند، با ما تماس می‌گیرد، شماره و آدرس می‌دهد و ما می‌گردیم کسی را که هم‌کُفوش است، پیدا کنیم. زن و مرد باید هم‌کفو باشند تا زندگی‌شان دوام داشته باشد.»

یزدی‌ها به زنانی که کارشان جفت‌وجور کردن دختر‌ها و پسر‌ها برای ازدواج است، می‌گویند «دَلاره» و «فاطمه خانم» یکی از دَلاره‌های قدیمی یزد است و از کارش در همه سال‌هایی که گذشته، حرف‌ها برای گفتن دارد. «اصلا یادم نمی‌آید چند نفر را عروس و داماد کرده‌ام، اما این را می‌دانم که بچه‌های‌شان الان برای خودشان دکتر و مهندس شده‌اند و بدشان نمی‌آید راهی خانه بخت شوند. آرزوی هر دختر و پسری است لباس بخت به تن کند؛ «نه» گفتن‌شان را نبینید.» وقتی صحبت به ازدواج خودش می‌رسد، همان خنده را سر می‌دهد: «با پسردایی‌ام ازدواج کردم، اما عشق و عاشقی‌ای در کار نبود. بزرگتر‌ها خواستند و ما هم قبول کردیم و به پای هم پیر شدیم. دور از جان حالا پسرها، عروس می‌شوند و دختر‌ها داماد.

حرف‌شان هم این است عاشق شده‌ایم. قبلا پدر و مادر‌ها همسر پیدا می‌کردند و به این شکل که الان طلاق هست، طلاق نبود. جوان‌ها باید این را باور کنند که این مو‌ها در آسیاب سفید نشده، تجربه روزگار سفیدشان کرده است.» وقتی به این بخش از صحبت‌هایش می‌رسد، آه بلندی می‌کشد و بعد از چند لحظه مکث دختر و پسر‌های قدیم و جدید را مقایسه می‌کند: «دختر‌های قدیم با کم‌وزیاد طرف می‌ساختند، مدارا می‌کردند، اما متاسفانه الان در عقدند، تقاضای مهریه می‌کنند. پسر‌ها هم از این کار‌ها دارند، نمی‌گوییم که ندارند. یعنی مسأله ازدواج واقعا سخت شده است. خانه و خودرو و موبایل داشتن اولین شرایطی است که خواستگار باید داشته باشد. قدیم کجا این‌طور بود؟»

سبک «فاطمه خانم» برای وساطت ازدواج کمی با واسطه‌های جدیدی که این کار را می‌کنند، متفاوت است: «عکس دختر و پسر را می‌گیرم، به هم نشان می‌دهم. هر کس هم که راهی خانه بخت می‌شود، مبلغی را به‌عنوان شیرینی می‌دهد که همه این‌ها را جمع می‌کنم و به خانواده‌هایی که مریض دارند، جوان‌هایی که پول پیش خانه ندارند یا دختر بی‌جهیزیه است، می‌دهم، تا گره‌ای از کارشان باز شود. قدیم‌ها با ٢٠میلیون دو تا جهیزیه می‌دادم، اما الان خرج بالاست و نمی‌شود. به این فکر افتاده‌ام از خیرین کمک بگیرم، تا بتوانم تا زنده‌ام این کار را انجام بدهم.»

و در ادامه، پاسخ او به این سوال که «چه کسی قرار است چراغ این کار خیر را روشن نگه دارد؟» این است: «کار خیر زمین نمی‌ماند، همان‌طور که بعد از پدربزرگم نماند، اما کاش کمی جوان‌ها از ظاهر گذر کنند و به ازدواج عمیق‌تر نگاه کنند. وقتی بعضی چیز‌ها را می‌شنوم، واقعا دلم می‌شکند؛ مثلا بنده خدا رفته خواستگاری، دختره پرسیده خونه داری؟ خودرو داری؟ گفته نه. دوباره پرسیده پدر داری؟ مادر داری؟ خواهر داری؟ جواب داده بله. دختره گفته چیز‌هایی که باید داشته باشی را نداری، چیز‌هایی نباید داشته باشی را داری! همین کار‌ها باعث کوتاهی عمر ازدواج‌ها شده.»

دست نگه‌دارید، ببینیم وضع چه می‌شود

تمام دفتر کارشان در میزی کوچک، تلفن و دفترچه‌ای خلاصه می‌شود. فقط آشنا‌ها شماره همراهشان را دارند ‏و بقیه مراجعه‌کنندگان باید با شماره ثابت تماس بگیرند. «زهره خانم» جزو معدود زنان جوانی است که شش ‏سالی می‌شود تصمیم گرفته کار خیر ازدواج را رواج دهد. «٣٢‌سال دارم و فکر می‌کنم ‏در میان واسطه‌ها، سنم کمتر از همه است، چون بیشتر واسطه‌ها سن‌وسال‌دارند. سال‌ها قبل با «خانم زارع» ‏همکاری می‌کردم و دختروپسر‌هایی را که می‌شناختم به او معرفی می‌کردم و بعد خودم ادامه دادم.» همه این ‏واسطه‌ها دفتری دارند پر از اسم دختران و پسرانی که قصد ازدواج دارند، البته هرکدام مشخصاتی از خودشان ‏ارایه داده‌اند و طالب مشخصاتی هم هستند.

«بعضی خانم‌های سن‌وسال‌دار که سابقه بالایی در این کار دارند ‏برای ثبت‌نام اولیه از هر پسر و دختری ٢٥٠هزار تومان پول می‌گیرند و به هرکدام از خانواده‌هایی که پسر ‏دارند ١٠شماره تماس می‌دهند که با خواسته‌ها و معیارهای‌شان نزدیک‌ترند و دیگر پیگیر کارشان نمی‌شوند. ‏حالا ممکن است در این ١٠شماره دختری پسندیده شود و ازدواج سر بگیرد اگر هم که نه دیگر واسطه کاری ‏برایش انجام نمی‌دهد، اما من روشم متفاوت است. خانه خودم کار می‌کنم پایین شهر یزد می‌نشینیم- باغ ‏دولت‌آباد- قبلا ثبت‌نامی‌ام ٥٠هزار تومان بود الان کرده‌ام ١٠٠هزار تومان. من ١٠ تا شماره نمی‌دهم. ‏می‌خواهد یک‌سال طول بکشد یا دو‌سال پیگیر کارش می‌شوم و آن‌قدر شماره می‌دهم تا کسی را انتخاب ‏کنند. بقیه واسطه‌ها بعد از ازدواج سکه کادو می‌گیرند، اما من این‌طور نیستم؛ شرایط زندگی سخت شده برای ‏همین برای هر ازدواج یک‌میلیون‌تومان کافی است اگر کسی بخواهد سکه بیاورد که هیچ، اگر بازاری و ‏کارخانه‌دار باشد ٢میلیون هم می‌گیرم، اما اگر نداشته باشد هرقدر توانش بود می‌تواند بدهد، مثلا ٥٠٠هزار ‏تومان.» ‏

شغل «رساندن دختر و پسر‌ها به هم»؛ غیرقانونی، اما دلچسب!

زهره خانم ١٤سال پیش ازدواج کرده؛ ازدواجی کاملا سنتی. «دایی همسرم آشنای‌مان بود و پدرومادرم، چون ‏دایی‌اش را قبول داشتند دیگر نپرسیدند خودش چه می‌کند و چطور است و بله را دادند.» او جوان‌های ‏امروزی را سختگیر می‌داند: «کمتر کسی تن به ازدواج می‌دهد. سال‌های اولی که کارم را شروع کرده بودم ‏سالی ١٠تا عروس و داماد داشتم، رفته‌رفته تعدادشان کم شده و به ٥-٤تا و حتی سالی دو عروس و داماد ‏رسید.

سختگیری‌ها خیلی زیاد شده، جوان‌ها از ازدواج منصرف شده‌اند، مثلا قبلا کسی بود برای ازدواج، ‏چندوقت بعد مادر یا خواهرش زنگ زد، گفت فعلا منصرف شده تا ببینیم وضع چه می‌شود. حق ‏هم دارند الان یک بازار بخواهند بروند هیچی نبرند ٦٠-٥٠ میلیون تومان باید در جیب‌شان بگذارند، ‏دختران یزدی هیچی که نداشته باشند باید یک سرویس طلا بخرند.» «زهره خانم» در ادامه از کار و تاریخچه‏اش در یزد می‌گوید: «این کار در یزد تازگی ندارد از قدیم بوده. ما کاری را که معتمد‌های محله انجام می‌دادند، ‏ادامه می‌دهیم. یزد بزرگ شده و دیگر مثل گذشته همه یکدیگر را نمی‌شناسند، البته در گذشته این کار ‏درآمدی نداشت، اما کار وقت‌گیری است، چون با بعضی که رودربایستی دارم جلسه اول آشنایی که مادر و ‏خواهر داماد برای دیدن عروس می‌روند آن‌ها را همراهی می‌کنم.

جلسه دوم که داماد همراه‌شان است من ‏نمی‌روم، چون جوانم.» البته او معتقد است با قدیمی و همه‌گیر بودن این کار، هنوز وجهه قانونی نیافته ‏است. «کلا این کار، غیرقانونی است و مجوز ندارد که دفتر داشته باشیم. اگر کسی شکایت کند باید جوابگو ‏باشیم.» «زهره خانم» از شهر‌های دیگر بی‌اطلاع است و تنها شنیده در اصفهان عده‌ای به تازگی این کار را ‏شروع کرده‌اند: «در شهر‌های دیگر کسی را نمی‌شناسم، اما دیروز کانالی برایم آمد؛ کانال همسریابی خانم ‏حسینی. نمی‌دانم برای کدام استان بود. همه پسر‌ها و دختر‌ها و مرد‌ها و زن‌ها مشخصات خودشان و این‌که ‏چطور آدمی می‌خواهند را نوشته بودند و هزینه ثبت‌نامش ٢٠٠هزار تومان بود. من این روش را دوست ندارم ‏چون خوب نیست مشخصات آدم‌ها را در معرض دید دیگران قرار داد. باید محرم باشیم.» ‏

غیرقانونی، اما دلچسب

«زهره خانم» برای پیدا کردن عروس، اول میان ثبت‌نام شده‌ها می‌گردد، چون معتقد است به این دلیل که آن‌ها ‏حق‌الزحمه داده‌اند، اولویت با آنهاست، البته اگر کسی پیدا نشود میان دوستان و آشنایانش سراغ خانواده ‏دختردار می‌گردد. البته او می‌گوید تحقیق کردن به عهده خود خانواده‌هاست و واسطه‌ها تنها معرف‌اند: «ما ‏خیلی نمی‌توانیم، تحقیق کنیم. تحقیقات من در این حد است که با آشنایانی که در محدوده زندگی پسر یا ‏دختر موردنظر زندگی می‌کنند، تماس می‌گیرم و درباره‌شان سوال می‌کنم که خانواده موجهی باشند، البته از ‏خانواده پسر‌ها و دختر‌ها می‌خواهم به شکل دقیق‌تر تحقیق کنند.»

او درباره معیار‌ها و سن‌وسال ‏عروس‌داماد‌های یزدی می‌گوید: «بیشتر پسر‌های خانواده‌های یزدی خواهان پدر‌ومادر زن جوانند که پولدار ‏هم باشند، البته برای بعضی ظاهر هم اهمیت دارد. دختر‌ها معیارشان پول است. لیسانس و فوق‌لیسانس ‏گرفته‌اند و داماد باید حتما تحصیلات داشته باشد، هم خانه و هم ماشین و برای‌شان عجیب است مثلا داماد ‏‏٣٦ساله خانه و ماشین نداشته باشد و می‌پرسند این ٣٦سال پس چه کار می‌کرده؟! در میان پسر‌ها از ٢٥-‏‏٢٤‌سال دارم تا ٣٨-٣٧ سال. سن‌بالا دارم، اما به درد نمی‌خورند، چون با ٤٠سال سن نه خانه دارد، نه ‏ماشین، نه درآمد خوب.

من هم می‌گویم چرا دختر مردم را بدبخت کنم؟! اصلا قبول نمی‌کنم.» «زهره خانم» ‏بی‌آنکه متوجه شود گویی برای دامادی دنبال همسر است و می‌گوید: «همین حالا هم داماد دارم، فوق‌دیپلم ‏اقتصاد که ابزار فروشی هم دارد. خانه و ماشین هم دارد و تک پسر است. وضع‌شان خیلی خیلی خوب است. ‏دنبال دختری‌اند که پولدار باشد، از خانواده‌ای سرشناس از محله خوب یزد. می‌گویم که همه با هم نمی‌شود، ‏خواهرشوهر می‌گوید نه ما همه را با هم می‌خواهیم. مردم توقعات‌شان بالا رفته، داماد دارم که خیلی هم ‏طوری‌اش نیست، سرکار می‌رود، سالم، خانه و ماشین دارد، اما قدش کمی از ١٧٠ کمتر است، قبولش ‏نمی‌کنند. مردم ظاهربین شده‌اند.» «زهره خانم» یک‌سالی است که از این کار خسته شده، اما آشنایان در ‏رودربایستی به او داماد و عروس می‌سپارند. ‏

دوباره کارشان سکه شده است

«محمد» یکی از اهالی یزد است و از مادر و مادربزرگش در مورد واسطه‌های قدیمی شنیده است و این نام ‏خیلی برایش غریبه نیست. خیلی از دوستان و آشنایان «محمد» همین‌طور راهی خانه بخت شده‌اند و ‏سال‌های‌سال زندگی مشترک‌شان دوام آورده است. «بیشتر این ازدواج‌ها دوام دارد و به قول قدیمی‌ها به پای ‏هم پیر می‌شوند، چون تجربه بزرگتر‌ها در آن دخیل است، اگرچه مسائل ظاهری هم کمی چاشنی این تجربه ‏شده است، اما هنوز زور تجربه بیشتر است.» «محمد» دلاره‌ها را مختص یزد نمی‌داند و بر این باور است هر ‏کسی که واسطه ازدواج در هر شهر و روستایی می‌شود همین کار را می‌کند، البته با این تفاوت که دیگر شکل ‏رسمی ندارد و برای ثبت‌نام نیاز نیست پولی پرداخت شود: «دلاره‌های یزد خیلی اخلاق‌مدارند و هیچ‌گاه به ‏مراجعه‌کنندگان‌شان خیانت نمی‌کنند.

سعی می‌کنند مطابق خواسته و سلیقه مراجعه‌کننده‌شان همسر ‏انتخاب کنند. یکی از باور‌هایی که سبب شده خانواده‌ها برای یافتن داماد یا عروس به این واسطه‌ها مراجعه ‏کنند، ماندگاری این نوع ازدواج‌هاست و کمتر کسی از این زوج‌ها کارشان به طلاق کشیده است.» او ادامه می‌‏دهد: «این رویه از سال‌های بسیار دور در یزد رواج داشته و اهالی دختران و پسران مجرد را به یکدیگر معرفی ‏می‌کردند، اما حالا با وسعت یافتن شهر واسطه‌ها همان نقش را بازی می‌کنند، با این تفاوت که بعضی از آن‌ها به ‏این موضوع به مثابه یک شغل نگاه می‌کنند و عده‌ای که قدیمی‌ترند با درآمد آن کار‌های خیر دیگر انجام ‏می‌دهند.» ‏ یزد شهری سنتی است و یکی از مواردی که در مورد این شهر گفته می‌شود این است که طلاق در آن بسیار ‏پایین است، اما «محمد» معتقد است زمانی جوانان یزدی کوشیدند از سنت‌ها عبور کنند و شاید به سبک ‏تهرانی‌ها خودشان برای آینده‌شان تصمیم بگیرند: «دوره‌ای این نوع ازدواج از رونق افتاده بود و جوان‌ها سعی ‏داشتند انتخاب‌های خودشان را داشته باشند، اما با بالا رفتن طلاق‌ها دوباره این سبک از ازدواج سکه شده ‏است.

یکی از مواردی که در مورد این واسطه‌ها باید گفت این است که بعضی از آن‌ها تنها با قشر خاصی کار ‏می‌کنند یعنی تنها بازاری‌ها و کارخانه‌دار‌ها سراغ‌شان می‌روند، چون می‌دانند نام دختران خانواده‌های بازاری و ‏کارخانه‌دار در فهرست آن‌ها وجود دارد. کاروکاسبی این واسطه‌ها سکه است، چون با هر ازدواج هدایای ‏قابل‌توجهی دریافت می‌کنند.» ‏

منبع: روزنامه شهروند

برچسب ها: عروس ، داماد ، شغل ، دختر و پسر
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۲
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۰:۳۴ - ۱۳۹۸/۰۲/۱۸
7
4
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۷:۲۱ - ۱۳۹۸/۰۲/۱۸
1
4
یشتر طلاقهای امروز جامعه ما به خاطر فقر و بیکاری است. بسیاری از زوجهای جوان هستند که با هزار امید و آرزو ازدواج کرده اند اما بعد از مدتی بعلت اینکه مرد در تامین مایحتاج زندگی در مانده می شود متاسفانه به ناچار کار به طلاق می کشد . امروز بزرگترین مشکل جامعه ایرانی نه فضای مجازی است و نه بیرون بودن چند تار موی زنان. بلکه بزرگترین مشکل جامعه ما بیکاری جوانان است.
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار