اختصاصی تابناک باتو» ـ نکته های ارزشمند و شگفت انگیزی در میان کتاب های گذشتگان وجود دارند که نباید بدون توجّه و دقّت از آن ها گُذر کنیم زیرا بر خلاف تصوّر رایج، مَردمان اَدوار گذشته از هوشمندی و دقّت نظر فراوانی در ثبت وقایع یا وصف اتّفاقات مختلف بر خوردار بودند که گاهی باعث حیرت و تعجّب ما می شود. البتّه این غیر از مواردی است که متن های اُسطوره ای یا غیر واقعی توسّط آنان نوشته می شد. گاهی میان کتابی که موضوعش تاریخ عمومی یا یک سفر نامه است، نکته ای عجیب به طور ضمنی ضبط شده که می تواند بهانه خوبی برای پژوهشگران و طالبان علم باشد تا آن را مورد کنکاش و کاوش قرار دهند.
از دیگر سوی، دنیایِ ناشناخته ها برای آنان که هوش هیجانیِ سرشاری دارند سراسر لذّت و زیباییِ وَصف ناپذیر است.با همه گسترش علم تجربی، هیچ بُعدی ندارد که در همه زمینه ها و به خصوص در دنیایِ حیوانات، هنوز نمونه هایی موجود یا مُنقرض شده برای بشر ناشناخته و مَجهول مانده باشند. حیوانات و جانوران شگفت انگیزی که به نوعی شکل یا اندازه هایِ آن ها تحقّق کابوس های ما هستند.
از این رهگذر به سه نمونه از این موارد که در لا به لای آثار مولّفانِ قدیم به نظر رسید به جهت مَزید اطّلاع علاقه مندان، پژوهشگران و افراد کُنجکاو اشاره می شود. امید است که این سه جانور ناشناخته را شناسایی کنید!
جانور اوّل
« بزرگ پسر شَهریار رامهُرمُزی» ناخُدای ایرانی در قرن سوم و چهارم هجری بود که کتابی با عنوان: «عَجائب الهِند بَرّه و بَحره» به زبان عربی از او برای ما به یادگار مانده است.او در آن کتاب وقایع سفرها یا داستان هایی را که از دیگر دریانوردان و ناخداهای کشتی ها دیده یا شنیده به رشته تَحریر در آورده و ظاهرا اطّلاعاتی که او در اختیار ما قرار می دهد مربوط به وقایع و حوادث بین سال های 228 ق. تا 342 ق.یعنی بیش از دوازده قرن پیش است.
ناخدا «بزرگ پسر شهریار رامهُرمُزی» در این اثر ارزشمند، راجع به حیوانی عجیب چنین نوشته است: «اسماعيلَوَيه ناخُدا» برای من نقل کرد که: در نواحى عُلياى(بالایی) شهرهای «زَنگ» معادن «طلا» وجود دارد كه اغلب در زمينهاى نرم[غیر سنگلاخی مثل شِن زار] يافت مىشوند. مَردمان آن مناطق براى استخراج طلا به كندن زمينهاى معدنى مىپردازند. گاهى در حين جست و جوی زمين،به لانههایى برمىخورند كه مانند لانه مورچه ها است و از آن لانهها، مورچههایی به باندازه «گربه» بيرون مىآيند و اهالى و مردم محلّی آن ها را تكّهتكّه كرده و مىخورند.
در سال 306 قمری(حدود 1133 سال پیش)، «احمد بن هِلال»، امير منطقه «عُمان» از جمله هدايایى كه براى «مُقتَدر» [خليفه عبّاسی در «بَغداد» و مُتوفّای 320 ق.] فراهم ساخته بود، مورچه سياهى بود به اندازه گربه كه آن را در قفسى آهني و پيچيده به زنجير قرار داده بودند،اين مورچه در راه ناحیّه«ذى جَبَلَه» مُرد و آن را در «صَبِر» قرار داده شد(مومیایی کردند) و به شکل سالم و صحیح به جانب مَدینه السّلام ( یعنی شهر بغداد در عراق کنونی و پایتخت خلفای عبّاسی) حمل نمودند و مُقتدر خلیفه و مردم بغداد آن را مشاهده کردند. [به احتمال زیاد،آورندگان آن مورچه بزرگ] مىگفتند :خوراك اين مورچه هر روز، صبح و شام به اندازه دو «مَن»، تکّه هایِ گوشت بوده که به آن می دادند.»[1]
بحث
الف) چنان که در ترجمه متن نیز تاکید کردیم احتمالا جسد این جانور را مومیایی یا چیزی شبیه به تاکسیدِرمی (Taxidermy) امروزی کرده اند و این متن نمونه ای کهن از این روش در بین مسلمانان در خصوص جانوران است و از این حیث نیز این متن، قابل اهمّیّت و بررسی علمی و تاریخی است.
ب) ناخدا بزرگ رامهُرمُزی در چندین جا در کتابِ «عَجائبُ الهِند» از «اسماعیلَوَیه ناخدا»( راوی بحث مورچه بزرگ) مطالبی را نقل کرده که روشن است، ناخُدای ایرانی به او و حرف هایش، اعتماد کامل داشته است.
پ) ناخدا رامهُرمُزی سالی را که امیر عُمان به مُقتَدر عبّاسی آن مورچه بزرگ را هدیّه داده سال 306 قمری نوشته و ثبت کرده است در حالی که محمّد بن جَریر طَبَری(م.310 ق.) در کتاب خود معروف به: «تاریخ طَبَری»[2] و همین طور«ابن جَوزی»(م.597 ق.) در«مُنتَظم» [3] سالی را که هدایا از سوی امیر عُمان به مُقتَدر عبّاسی اهدا شده، سال 305 ق. ثبت و ضَبط کرده اند.
ت) علاوه بر این، دو کتاب اخیر در فهرست هَدایای امیر عُمان به این مورچه هیچ اشاره ای مستقیم یا غیر مستقیم ننموده اند.
ث) شهرها و سرزمین «زَنگ» یا به عبارتی«زنگبار» امروزه جزء کشور «تانزانیا» در شرق قارّه آفریقا قرار دارد و در اصل زنگبار جزیره ای در شرق تانزانیا است که به انگلیسی به آن Zanzibar و به عربی«زَنج» یا زَنجبار» اطلاق می شود. که در نقشه زیر موقعیّت جغرافیایی آن در کنار کشور تانزانیا و اقیانوس هند مشخّص است:
ج)«ذی جَبَلَه»(محلّ مرگ آن مورچه بزرگ) از مناطق «یَمَن» در جنوب شبه جزیره عربستان است[4] و ظاهرا این جانور را از زنگبار در شرقِ تانزانیای امروزی بنا بر قرینه جمله قبلی که-در زَنگ مورچه بزرگ به اندازه گربه یافت می شده - به درخواست امیر عُمان به سویِ عُمان و سپس جهت اهدا به خلیفه مسلمانان در بغداد آورده بودند و شوربختانه در ذی جَبَلَه یمن که در مسیر عُمان بوده،آن جانور مُرده است شاید هم قرار بر این بوده که از یمن مستقیما به بغداد برده شود به هر حال بعد از مرگ جانور، جسد تاکسیدِرمی یا مومیایی شده آن را مستقیم به نزد خلیفه وقت در بغداد برده اند. لازم به ذکر است که در قدیم منطقه زَنگ تحت حکومت اعراب عُمانی بوده است.
چ)شاید جزیره زَنگبار نیز مانند جزیره «ماداگاسکار» (در سواحل اقیانوس هند و جنوب شرقی آفریقا) موجودات و جانوران متفاوتی نسبت به جاهای دیگر کُره زمین دارد که نمونه بارز آن، این مورچه بزرگ بوده است.
ح) در ایّام قدیم و همین طور جدید برای بزرگان، خُلَفا و پادشاهان، هدایای نفیس و گرانقیمت می بردند که با مطالعه در صفحات تاریخ در می یابیم حیوانات عجیب و غریب و متفاوت از آن جمله بوده است که شاید بررسی این هدایا و بعضا جانوران می تواند برای علم و مشتاقان جانور شناسی بسیار سودمند باشد و گاهی پرده از کشف جانوران جدید و عجیب یا کشف محلّ سابق زندگی آن ها و پراکنش آن ها برمی دارد که خود این هدایا به اَشکال مختلف، بحث مُفصّل و جداگانه ای است و ارزش یک مقاله جداگانه را دارد.
خ) در مورد میزان غذای آن مورچه بزرگ در شبانه روز به کلمه «مَنَوَین» یعنی «دو مَن» در متن عربی اشاره شده است که باید گفت میزان مَن در هر منطقه ای فرق می کند. از استعمال لفظ« شَرائِح» به معنای: «گوشت تکّه شده» در متنِ تازی نیز استفاده می شود که به این مورچه بزرگ، تکّه های گوشت می خورانده اند و آن جانورگوشت خوار بوده است.
د) در متن اصلی آمده است: «فجُعِلَت فی الصَبِر» یعنی: مُرده آن مورچه را در «صَبِر» قرار دادند که همان گیاه «آلوئِه وِرا»(Aloe vera) است.این عبارت برای ترجمه و درک بسیار گنگ است و به کیفیّت مومیایی کردن و به عبارتی محافظت از جسد این مورچه بزرگ، در این متن هیچ اشاره ای نشده است امّا به حسب ذکر گیاه صَبر یا همان آلوئِه وِرا در روایت،سرنخی در کتاب عربیِ «سفرنامه سیرافی» از آثار قرن سوم هجری به نظر رسید که مولّف آن در مورد مومیایی کردن مُردگان(انسانی) در چین، چنین نوشته است:
«يجعلون عليه النّورة، فتمصّ ماءه و يبقى، و الملوك يجعلون في الصبر و الكافور»[5]
(بر شخص فوت شده، «نورَه»( واجِبی که ترکیب آهک و زَرنیخ به هم ساییده شده است) قرار می دهند تا آب جنازه کشیده شود و جسد [به شکل خشک شده] باقی می ماند و پادشاهان را در گیاه «صَبر»(آلوئِه وِرا) و «کافور»(مادّه ای خوشبو و سفید رنگ) قرار می دهند.)
چه بسا این نوع مومیایی کردن یا به عبارتی خشک کردن جسد انسان ها در چین، روشی مشابه برای حیوانات در منطقه یمن و عُمان ، یا به طور کل، دنیای قدیم بوده است و مقصود ناخدا بزرگ از عبارت «فجُعلت فی الصَبِر» در بابِ نگهداری جسد مورچه بزرگ نیز روشی مانند روش چینیان قدیم بوده است. ظاهرا کافور علاوه بر بوی خوش و همین طور آلوئِه ورا (صَبِر) علاوه بر موادّ دیگر که به جسد انسان یا حیوان می زدند، نقش آنتی بیوتیک موضعی برای جسد دارند یعنی به همراه نورَه از بین برنده باکتری های بی هوازی بوده و مانع از فساد و متلاشی شدن آن می شده است.
ذ)آیا ممکن است آن موجود یا به عبارتی مورچه بزرگ به اندازه گربه همین جانور شناخته شده برای ما با نام آردوارک(Aardvark) باشد؟آردوارک نوعی پستانداری شبیه مورچه خوار می باشد ولی موریانه خوار است هر چند با زبان دراز سی سانتی متری خود مورچه را نیز می خورد. از نظر قیافه و شکل همانند خوک است و به «خوک خاکی» نیز معروف است. این جانور زمین را حفر می کند و در آن زندگی می کند و ساکن در آفریقای مرکزی و جنوبی است. دقیقا پراکنش آن ها همان محدوده سرزمین زَنگ را شامل می شود. بر خلاف مورچه خوارها،این جانور دندان دارد.
آیا مقصودِ ناخُدا اسماعیلَوَیه این جانور بوده است؟ آیا این جانور شبیه مورچه است؟ این جانور بیشتر به خوک شبیه است تا مورچه. آیا آردوارک همان جانوری است که امیرِ عُمان به مُقتدر عبّاسی- البته مُرده آن را- اهدا نموده است؟
ر)آیا صِرف این که هم مورچه و هم آردوارک در زیر زمین لانه دارند و نَقب می زنند می تواند دلیلی بر این اشتباه گذشتگان باشد که آردوارک را مورچه بزرگ تصوّر می کرده اند یا ما اشتباه می کنیم که آردوارک را همان مورچه بزرگ تصوّر می کنیم؟ به هر حال موجودات دیگری نیز در زیر زمین سوراخ و نَقب دارند و از طرفی آردوارک ظواهری مثل شاخک یا شش دست و پا ندارد.
ز)بر طبق کشفیّات جدید دانشمندان ، بزرگترین فُسیلی که از مورچه پیدا شده، کمی بیشتر از پنج سانتیمتر و بال نیز دارد و آن متعلّق به حدود پنجاه میلیون سال پیش در آمریکا است.آن قدر این پنج سانتیمتر مورچه از نظر دانشمندان و کارشناسان، بزرگ به نظر رسیده است که از واژه «ant Giant»(مورچه غول پیکر)استفاده نموده اند. [6] همین امر نیز شک را بیشتر بر می انگیزاند که شاید گذشتگان آردوارک یا جانور دیگری را به طور ناشیانه نوعی مورچه گربه آسا تصوّر و توهّم کرده اند.
س) در متن تاکید شده که«فيخرج عليهم نمل مثل السّنانير» این مورچه های بزرگ شبیه و اندازه گربه بوده اند و همین طور مورچه ای را که برای«مُقتدر» می بردند در متن اصلی با الفاظ «فى قدر السنِّور» ( در اندازه گربه) یاد نموده است در حالی که آردوارک از گربه بزرگتر است.
ش) جالب است که مردم منطقه زَنگ بر طبق این متن، این جانوران(مورچه های بزرگ) را تکّه تکّه می کردند و به عنوان غذا می خوردند.
ص) در متن کتاب تاکید شده است که :«نَملَة سوداء» (مورچه سیاه) و این به خوبی نشان می دهد که احتمال زیاد این جانور،آردوارک نیست چون آردوارک سیاه رنگ نیست به معنای متعارفی که همه از مورچگان می شناسیم.با این همه آیا مورچه ای بزرگ به اندازه گربه که گوشتخوار باشد وجود داشته یا دارد؟ اگر چنین چیزی وجود داشته قطعا کابوس خیلی از ما به واقعیّت پیوسته است و علم تجربی نسبت به آن بی خبر است.
جانور دوم
«دُن گارسيا دِ سيلوا فيگوئروآ»( (Don Carcia de Silva Figueroa (در سال 1617 میلادی مطابق یا 1027 ق. (قرن یازدهم هجری)) از طرف پادشاه اسپانیا (فیلیپ سوم) در مقام سَفیر آن کشور و در زمانِ «شاه عبّاس صَفَوی» [ پنجمین شاه صفویّه و مُتوفّای 1038 ق.] در ایران حضور داشته است.
سفرنامه ای از وقایع و اتّفاقاتی که او به چشم دیده و کارهایی که انجام داده به قلم یکی از همراهان وی (احتمالِ زیاد کاتب وی) وجود دارد که حاوی نِکات ارزشمند تاریخیِ فراوان و مطالب مفید و سودمند است.
در جایی در این سفرنامه در زمانی که سَفیر اسپانیا در «اصفهان» بوده، آمده است: «در اين زمان حيوانى عَجيب الخِلقه به سَفير نشان دادند كه تا آن روز نظيرش را نديده بوديم. اين حيوان به بزرگى يك «سگ شكارى» بود و پاهایى بسيار كوتاه داشت چنان كه هنگام راه رفتن همچون «سوسمار» شكمش بر زمين مى ساييد.
دُمى بسيار كوتاه داشت كه در نزديكى مَقعد بسيار كُلفت و رفتهرفته نازك مىشد چنان كه انتهايش كاملا شبيه دُم سوسمار بود. سرش بسيار كوچك و متناسب با بقيّه جُثّهاش بود و گردنى كوتاه داشت. بر روى همچنان زشت بود كه بيننده را مىترسانيد. پشمش كوتاه و شبيه پشم «گرگ دريایى» بود با خال هایى شبيه آن چه در پوست مار ديده مىشود. در حقيقت خود حيوان نيز با رنگ خاكستريش بىشباهت به مار نبود. اين حيوان را با طنابى كُلُفت كه به پاهاى عقبش بسته بودند مىكشيدند. با اينكه كشاورز طناب را محكم در دست گرفته بود حيوان، خود را در مخزن كوچك آبى كه در اتاق سَفير بود انداخت و خود را به تَه آن رسانيد به طوري كه به سختى بيرونش كشيدند.
بعد از درآمدن از آب، خشمناك و متغيّر بود و همواره مىخواست خود را به آب بيندازد. در اين موقع پوزهاش را كه دو رديف دندان هاى قوى از آن نمايان بود باز كرده بود چنان كه به استثناى صاحبانش كسى را ياراى نزديك شدن بِدان نبود. سَفير پرسيد كه آن حيوان را در كجا يافتهاند و پاسخ دادند كه آن را در قنات يا آبراهى زيرزمينى كه در همه نواحى ايران هست و از آن ها براى آبيارى مزارع و باغ ها استفاده مىكنند، پيدا كردهاند و افزودند كه نظير آن را در هيچ جاى ديگر نديدهاند در حقيقت ما هم در گفتار اين اشخاص شك نكرديم زيرا طبيعت درّنده و چهره ديوآساىِ حيوان كه در فاضلاب ها و سوراخ سُنبههاى زيرزمين پرورش يافته بود مُطلقا به جانداران روى زمين يا جانوران درياها و رودخانهها شباهت نداشت.«جان ويلانى»(Jean Villani) مورّخ ايتاليایى [«جیوانی ویلانی»(Giovanni Villani)، مُتوفّای1348 میلادی(670 سال پیش)]
جیووانی ویلانی
هنگامى كه در كتابِ خويش از زمينلرزهاى سخن مىگويد كه در زمانِ وى در چند ايالت «ايتاليا» رخ داده است، بيان مىكند كه در شكاف هایى كه بر اثر زلزله در نقاط مختلف پديد آمده بود آبى سياه و بَدبو ديده مىشد و در ناحيّه «موجِللو»(Mugello) [درّه و منطقه ای قدیمی در شمال توسکانی ایتالیا]كه جایى بسيار حاصلخيز در «فِلورانس»[از شهرهای معروفِ ایتالیا]ست.
از يكى از اين شكاف ها سه مار بيرون آمده بود هر يك به بزرگى سگى و داراى چهارپا كه قطعا از نوع همين حيوان بوده اند كه بيان كرديم.» [7]
بحث
الف) این جانور واقعا عجیب و ناشناخته است و بی شک تمساح یا سوسمار را آن سَفیر دنیا دیده و همراهانش می شناخته اند و این جانور تمساح نبوده است به خصوص آن که دُم تمساح و حتّی سوسمار کوتاه نیست بلکه خیلی هم بلند است و در ظاهر در قنات های ایران تمساح وجود ندارد این از آن جهت بیان شد که به هر دلیل تمساح بودن آن نفی شود.
ب) اصل سفرنامه سفیر اسپانیا، اسپانیولی نوشته شده است که شخصی فرانسوی به نام «ویکفور» آن را به فرانسه ترجمه نموده و در ایران جناب آقای «غلامرضا سَمیعی» از فرانسه به فارسی ترجمه کرده است با توجّه به عدم دسترسی بنده به نسخه اسپانیولی لذا وقتی «گرگ دریایی» در متن فارسی را به اسپانیولی برگردان کنیم به زبان آن ها: «lobo de mar» همان «فوک» یا «فُک» می شود و البتّه به معنای متن نیز این جانور نزدیک است.
پ) از سوی دیگر به پَشم آن و ویژگی آن نیز اشاره شده و قطعا تمساح پَشم ندارد. «گرگ دریایی» یا همان فوک که این حیوان را تا حدّی شبیه به آن جانور دانسته ولی باز آن را فوک ندانسته است چون فوک پا ندارد ولی این جانور ناشناخته پاهای کوچکی داشته است.
ت)آیا ممکن است آن چه که سَفیر اسپانیا در ایران دیده یا جانوری که «ویلانی» ایتالیایی در کتاب خود در منطقه فِلورانس ایتالیا گزارش داده، «وارانوس»((Varanus یا« بُزمَجِه بیابانی» باشد؟
ث) آوردیم که در سفرنامه سفر اسپانیا آمده بود که «موجِللو» در ایتالیا درّه ای حاصلخیز است و ظاهرا آنجا حالت جنگلی و سرسبز دارد که در تصاویر زیر مشاهده می نمایید:
آیا در چنین جایی« بُزمَجِه بیابانی» یا شبیه به آن یافت می شود؟ احتمال دارد حیوانی که از قول ویلانی ذکر شده با آن جانور عجیب که سفیر اسپانیا و همراهانش در ایران دیده اند تفاوت داشته باشد. گزارش ویلانی برای حدود هفتصد سال پیش از آن جانور در موجِللو است. در زیر نقشه پراکنش(نقاط قرمز رنگ) بُزمَجِه ها(وارانوس) را ملاحظه می کنید که بیشتر در مناطق خشک و نیمه خشک هستند و در ایتالیا وجود ندارند.
ج)کاتبِ سَفیر، دُم آن جانور را کوتاه گفته است. آیا ممکن است که دُم آن حیوان با فرض این که وارانوس باشد قطع شده و از دید او کوتاه به نظر رسیده است؟ آیا سفیر و همراهان فرق دُم قطع شده با کوتاه را نمی دانستند؟ البتّه چه بسا فرضیّه کوتاه بودن دم مردود باشد زیرا در متن آمده است :« دُمى بسيار كوتاه داشت كه در نزديكى مَقعد بسيار كُلفت و رفتهرفته نازك مىشد.» لذا دُم قطع شده این گونه وصف نمی شود.
چ) این که نوشته است پَشم داشته مثل پشم گرگ دریایی یا همان فوک را چه طور می توان بر وارانوس بی پَشم و به عبارتی بی خَز حمل نمود؟ آیا ممکن است اشتباه دیده و پشم و خَزی نداشته و آن ها این گونه خیال و تصوّر کرده اند؟
ح) عجیب است اگر بپذیریم که سَفیر اسپانیا و همراهانش که انسان های دنیا دیده و پخته ای بوده اند و به مکان های مختلف دنیا سفرها نموده اند حیوانی مثل بُزمَجِه را نمی شناخته اند و از سوی دیگر مردمی که آن جانور عجیب را آورده بودند.چه بسا از همین امر بتوان نتیجه گرفت که آن جانور بُزمَجِه بیابانی نبوده است زیرا اسباب تعجّب مردم بومی و سفیر و هیئت همراه او را فراهم ساخته بود.
به راستی آن جانور چه بوده که برای مردم آن روزگار نیز عجیب و غریب بوده است ؟ آیا اکنون نیز این جانور با این مشخّصات یاد شده،هنوز وجود دارد؟
جانور سوم
«عَبدالحسین خان سپهر» مُلقّب به: «مَلِکُ المورّخین» مُتوفّای 1312 ش. در کتاب «مِرآتُ الوَقایِع مُظَفّری» که به مسائلِ مختلف ایّام سلطنت «مُظفّرالدّین شاه قاجار»[پنجمین شاه قاجاریّه و مُتوفّای1324 ق.] و همچنین به احوالات او یعنی فاصله سال های 1314 ق. تا 1324 ق. نیز پرداخته است.
وی در جایی از این کتاب نوشته است: «در جُمادى الاخرى1323[قمری] ، جانورى در «يزد» پيدا شده، قَدّش كشيده و پايش كوتاه، سَرش مثل سَر[سگ] تازى،[ولی] پوزش پهنتر و بلندتر، دندانهايش مثل گُراز، گوشش مثل گوش اسب[است]. اطفال(کودکان) را شكار مىكند. در اين مدّت قريب يكصد و پنجاه نفر طفل بُرده و خورده و جمعى را تَلَف كرده[است].»[8]
بحث
الف) از ظاهر متن استفاده می شود که به طور قطع و یقین این جانور دیده شده است که خصوصیّات ظاهری آن را این چنین دقیق توضیح داده اند.
ب) تاریخِ دقیق واقعه سال 1323 قمری ذکر شده است و به تاریخ امروز این اتّفاق وحشتناک برای 116 سال پیش بوده است.
پ) این اتّفاق گزارش شده، یک فاجعه بزرگ انسانی بوده زیرا 150 کودک در اثر حمله آن حیوان کُشته شده اند.
ت) از به کار بردن نوع افعال(پيدا شده - شكار مىكند)در متن پیدا است که در زمان نگارشِ عبدالحسین خان سپهر، این کُشتار وجود و ادامه داشته است.
ث) با توجّه به کُشتار زیاد بر خلاف ظاهر متن آیا ممکن است این جانور، یک قلاده نبوده بلکه چند قلاده بوده است؟
ج)آیا ممکن است که آن حیوان«گرگی»،«سگ گرگ» یا «گرگاس» باشد،جانوری که از ترکیب سگ و گرگ پدید می آید و در مواجه با انسان بی باک بوده و به انسان حمله ور می شود؟
چ) این توصیفات که از حیوان وحشتناک شده است به خصوص این که دندان هایش مانند گراز بوده می تواند تداعی کننده گربه سانی به نام «اسمایلودون»( Smilodon) باشد که بنا بر نظر دانشمندان 10000 سال پیش منقرض شده است و این حیوان دندان نیش بسیار بلندی داشته که از دهانش خارج بوده است. [9] با این تفاوت که دندان گراز به طرف پایین و شبیه عاج فیل در مقیاس خیلی کوچک است.در زیر طرح هایی از اسمایلودون ها بر اساس فُسیل های به دست آمده،مشاهده می کنید:
به راستی این چه جانوری بوده که در ایّام قاجار ظهور و بروز داشته است.آیا در حدود 116 سال پیش در یزد حیوانی مانندِ اسمایلودونِ منقرض شده بوده که دندان های آشکاری خارج از دهان داشته است؟
مردم در آن زمان قطعا گرگ، یوز، شیر، ببر، کفتار، پلنگ و حیواناتِ این چنینی را به خوبی می شناخته اند و این حیوان هیچ کدام از این ها نبوده و در ظاهر با این حیوانِ کودک کُش تفاوت داشته اند؟ از این که کودکان را شکار می کرده چه بسا بتوان به هوشمندی و زرنگی او پی برد که برای خود خطر کمی را برای خود ایجاد می نموده است.
آیا عاقبت این حیوان وحشتناک و ناشناخته به دست مردم کُشته شده است؟ آیا ممکن است که هنوز این جانورِ خونخوار و کودک خوار ادامه نسلی داشته باشد؟ به راستی این حیوان ناشناخته چه موجودی است؟
پی نوشت
[1]عجائب الهند، ص 65.
[2] تاریخ الطبری، ج 11 ،ص 64.
[3] المنتظم، ج 12 ،ص 176.
[4] معجم البلدان، ج 1، ص 64.
[5] رحلة السیرافی، ص 40.
[6] https://phys.org/news/2011-05-giant-fossil-ants-linked-global.html
[7] سفرنامه دن گارسيا د سيلوا فيگوئروا، ص 306.
[8] مرآت الوقایع مظفری، ج 2 ،ص 846.
[9] Kurtén, B.; Werdelin, L. (1990). "Relationships between North and South American Smilodon". Journal of Vertebrate Paleontology. 10 (2): 158–169. doi:10.1080/02724634.1990.10011804. JSTOR 4523312
نویسنده : سیّد مرتضی میرسراجی
از شدن تعجب تا چند دقیق بهش نگاه میکردیم باور کردنی نبود
دومی اژدهای کومودو
سومی اسمایلودون
ایثار قربانی