هفت داستان کودکانه قدیمی برای ترساندن بچه ها
کد خبر: ۱۳۷۰۰۶
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: 2019 February 21    -    ۰۲ اسفند ۱۳۹۷ - ۰۹:۲۱
این داستان درباره دختر کوچکی است که با وجود داشتن زندگی زیبا و خوب همیشه گریه می کند. مادرش به او هشدار داده که اگر زیاد گریه کند بینایی اش را از دست خواهد داد. دخترک سرانجام نه تنها بینایی اش را از دست می دهد بلکه چشمهایش از حدقه بیرون می آیند و روی زمین می افتند.

هفت داستان کودکانه قدیمی برای ترساندن بچه ها

هفت داستان کودکانه قدیمی برای ترساندن بچه هااختصاصی «تابناک باتو»؛ داستان سرایی از ابتدای توسعه تفکر انسانی آغاز شده است. هر داستانی زاییده نیاز جامعه ای معین به انتشار مفهومی خاص بوده است. به همین دلیل، داستان نویسی موضوعات مختلفی را در بر می گیرد. داستان های جنگی، دینی، عاشقانه و... در برهه ای از زمان، داستان های عبرت آموز و هشدار دهنده شایع شده بودند تا کودکان را از رفتارهای خاص و یا بی ادبانه برحذر دارند، مانند دروغگویی یا دور شدن از خانه در هنگام شب و... این داستان ها هر چند عبرت آموز بودند گاهی نویسندگان در نوشتن آنها اغراق می کردند و داستان های هشدار دهنده و ترسناکی را برای کودکان می نوشتند.

در این گزارش با چند نمونه از آنها آشنا خواهید شد.

۱. عاقبت بچه ای که ناخنش را بجود، پیام اخلاقی: ناخن هایت را نجو!

هفت داستان کودکانه قدیمی برای ترساندن بچه ها

این داستان درباره پسری است که عادت ناپسند مکیدن انگشتان و جویدن ناخن هایش را دارد. مادر پسرک گفته اگر این عادت زشت را کنار نگذارد، عاقبت تلخی در انتظارش است و خیاطی با قیچی بزرگی انگشتان او را قطع خواهد کرد. این داستان ترسناک بخشی از کتابی به نام Struwwelpeter نوشته (هاینریش هافمن) در سال 1845 میلادی است. این کتاب شش داستان را با مفاهیم مختلف در بر می گیرد: هر غذایی که جلویت می گذرند بخور، با حیوانات مهربان باش، ناخن ها و موهایت را کوتاه کن و... این موضوعات در قالبی ترسناک به کودکان ارائه شده است.

۲. دخترک گریان، پیام اخلاقی: به هر چی داری راضی باش و دائماً گریه نکن!

هفت داستان کودکانه قدیمی برای ترساندن بچه ها

این داستان درباره دختر کوچکی است که با وجود داشتن زندگی زیبا و خوب همیشه گریه می کند. مادرش به او هشدار داده که اگر زیاد گریه کند بینایی اش را از دست خواهد داد. دخترک سرانجام نه تنها بینایی اش را از دست می دهد بلکه چشمهایش از حدقه بیرون می آیند و روی زمین می افتند.

۳. عاقبت تقلید از پسرها؛ پیام اخلاقی: یک دختر باید رفتار دخترانه داشته باشد!

هفت داستان کودکانه قدیمی برای ترساندن بچه ها

این داستان کودکانه درباره دختری است که رفتارهای پسرانه و گاهی بی ادبانه دارد و ذرّه ای ظرافت و رفتار دخترانه در او به چشم نمی خورد. در پایان داستان او واقعاً به یک پسر با شغل دریانوردی تبدیل می شود. این داستان در سال 1859 میلادی نوشته شده است.

۴. شنل قرمزی؛ پیام اخلاقی: ضرورت عمل به نصیحت والدین

هفت داستان کودکانه قدیمی برای ترساندن بچه ها

این داستان درباره دختری است که به نصیحت مادرش که گفته در مسیر رفتن به خانه مادربزرگ با غریبه ها حرف نزد، عمل نکرده است. مشکل شنل قرمزی از نصیحت ناپذیری اش شروع می شود. این داستان می خواهد بچه ها را بترساند تا از عواقب گوش ندادن به حرف بزرگترها بر حذر باشند. اصل این داستان به نسخه ایتالیایی قرن دهم با عنوان (مادربزرگ قلابی) برمی گردد و نسخه های زیادی از روی آن نوشته شده که معروفترینش داستان برادران گریم است.

۵. مکس و موریتز، پیام اخلاقی: شَرور نباش و دیگران را اذیّت نکن!

هفت داستان کودکانه قدیمی برای ترساندن بچه ها

(ویلیام بوش) در سال 1865 میلادی داستانی درباره دو کودک نوشت که رفتارهای خبیثانه ای داشتند، برای مثال با دادن دانه های سمّی پرندگان را می کشتند، خیاط را درون رود انداختند، مرغ هایی که قرار بود پخته شود را می دزدید، موهای معلمشان را آتش زدند و در تختخواب عمویشان حشرات موزی انداختند. پایان این دو کودک در داستان تیره و تار بود و یک کشاورز آنها را تکه تکه کرد و گوشتشان را به عنوان غذا جلوی مرغابی ها ریخت.

۶. ربکا، پیام اخلاقی: درها را محکم نکوب

هفت داستان کودکانه قدیمی برای ترساندن بچه ها

این داستان درباره دختر خوبی به نام ربکا است. او فقط یک رفتار زشت دارد و درهای خانه یا هر مکان دیگر را محکم می کوبد تا بقیه را بترساند. سرانجام در یکی از این مردم آزاری ها سنگ بزرگی روی سرش می افتد و می میرد. این داستان را (هیلاری بیلوک) نوشته بود.

۷. پیرزن گونی به دست، پیام اخلاقی: بچه ها زود بخوابند و بازیگوشی نکنند!

هفت داستان کودکانه قدیمی برای ترساندن بچه هاداستان پیرزنی به نام (ام عدل) در مناطق اطراف مدیترانه و سوریه، یک داستان قدیمی است. پیرزنی که یک گونی روی دوشش انداخته و بچه های شلوغ و بازیگوش را درون آن می اندازد و بالای کوه می برد و در آنجا با تخت سوزنی و پوشاندن لباس های ضخیم مجازاتشان می کند. پیزرن همیشه پشت پنجره های خانه ها می ایستد و به حرفهای اهالی خانه گوش می کند تا بچه های خوب و بد را بشناسد. این داستان برای این است که بچه ها شبها را زود بخوابند زیرا پیرزن شبها کارش را شروع می کند.

نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۱
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۰:۱۹ - ۱۳۹۷/۱۲/۰۲
0
11
نمونه این داستانها در فولکلور ایران نیز هست ولی متاسفانه مانند نمونه های خارجی چندان شناخته شده نیستند، از جمله داستان "کله وسن" در مازندران، کودکانی که برای شیطنت و بازیگوشی به پشت بامها می روند از کله وسن سرشان را از تن می کند
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار