«تابناک باتو» ـ زمانی را به یاد بیاورید که برای نخستین بار فیلم «ماتریکس» را دیدید، آن لحظهای را به خاطر آورید که مورفئوس به نئو گفت که آنچه تا به حال به عنوان واقعیت و دنیای واقعی میشناخت، در واقع شبیهسازیای از دنیاست که به او سایر انسانها ارائه میشده و او در ماتریکس زندگی میکرده است.
در آن زمان نشریات سینمایی در مورد برداشتهایی که میتوان از فیلم ماتریکس داشت، قلمفرسایی کردند، محور اصلی سخن این بود که اصولا «هویت» و «واقعیت» را چطور معنا کنیم؟ چه چیز اصالت دارد؟
حالا بیایید فیلم را فراموش کنیم و به دنیایی که هماکنون در آن زندگی میکنیم، نگاه کنیم. آیا واقعیت را باید عملا چیزی در نظر بگیریم که توسط حواس پنجگانهمان مستقیم و بیواسطه درک کنیم، یا آن واقعیت همان تصوری است که وب و رسانههای نوشتاری و تصویری در ما ایجاد می کند؟ یا اصولا نیازی نیست که این دو را از هم تفکیک کنیم؟
در یک ماه اخیر سه مطلب خواندهام که قرار دادن آنها در کنار هم در قالب یک نوشته، میتواند همه را به تأمل و دقت در مورد این مطلب وادار کند.
زمانی توماس جفرسون گفته بود: «کسی که هیچگاه چیزی نمیخواند به مراتب نسبت به آن فردی که چیزی به جز روزنامهها نمیخواند، آگاهتر است.»
این سخن کنایه از آن دارد که وابستگی به رسانههای سنتی و اصلی که همیشه نوع خاصی از مطالب را منتشر میکنند، میتواند به مرور زمان ما را از توجه به مطالب دیگر بازدارد. البته غرض، سمت و سوی سیاسی و ایدئولوژیک رسانهها نیست، بلکه اصولا نوع مطالبی است که آنها به سبب کار رسانهای مجبور هستند در مرکز توجه قرار بدهند.
نویسنده مقالهای که منبع اصلی بخش اول این نوشته است، Joel Gascoigne است، او در این مقاله که توجه زیادی در اینترنت به خود جلب کرد، نوشته است که دو سال است نه روزنامه میخواند و نه به صورت مرتب به اخبار شبکههای تلویزیونی نگاه میکند، چه به صورت آنلاین و چه به صورت آفلاین. او احساس میکند که ظرف این مدت، آدم شادابتر و مثبتتر و خلاقتری شده است. اما چرا؟!
اخبار رسانهها اصولا، اخبار منفی هستند: پژوهشها نشان دادهاند که نسبت اخبار بد به خوب در رسانهها به طور متوسط ۱۷ به ۱ است، به عبارت دیگر ۹۵ درصد اخباری که رسانههای تحویل شما میدهند، اخبار منفی هستند. نویسنده عقیده دارد که رسانههای اصلی از آنجا که مجبورند اخبار مهم را پوشش بدهند، مجالی برای پوشش اخبار مثبت و رویدادهای جالب دیگر ندارند. آنها آنقدر درگیر انتشار اخبار جنگ، بلایای طبیعی و جنایتهای میشوند که نمیتوانند به جنبههای دیگر بپردازند.
تأثیر اخبار منفی: اصلا اهمیت ندارد که شخصیت و نیروی اراده شما چقدر قوی باشد، شما خواه ناخواه، تحت تأثیر محیط پیرامون خود قرار میگیرید و وقتی با هالهای از اخبار ناامیدکننده و تأسفآور احاطه شوید، یأس کم کم به درون شما رخنه میکند. در یک سخنرانی جالب در TED، تأثیر تماشای بیوقفه فاکسنیوز با تأثیر خوردن غذاهای آماده مکدونالد مقایسه شد و نتیجهگیری شد که اخبار رسانهها میتوانند همان تأثیر مخربی را روی ذهن داشته باشند که غذاهای آماده روی سلامت بدنیتان دارند.
ارزش زمانی که بابت مطالعه و تماشای اخبار میگذارید: حالا تصور کنید که اگر به جای اینکه هر روز این همه زمان برای مطالعه و تماشای اخبار از رسانههای اصلی بگذارید، همین زمان را صرف خواندن یک رمان یا ورزش یا یا آموختن یک مهارت بکنید، چقدر جلو میافتید.
خب، اینها چیزهایی بودند که نویسنده مقاله نوشته بود، شاید نویسنده این مقاله در نتیجهگیریاش افراط کرده بود، به هر حال ما مجبوریم بدانیم در دور و بر ما چه چیز میگذرد و نمیتوانیم یک دنیای ذهنی و تخیلی پرنشاط برای خود درست کنیم که در آن هیچ چیز آرامش ما را به هم نزند.
اما اگر از زاویهای دیگر و ایدهآلگرایانه به مطلب نگاه کنیم، شاید نویسنده بیراه هم نگفته باشد. کافی است که به زندگیتان در ده سال اخیر نگاه کنید و ببیند چقدر وقت و انرژی صرف تمرکز روی اخبار رسانهها کردهاید، چقدر حرص خوردهاید، چقدر ناامید شدهاید، چقدر انتظار کشیدهاید، چه زمانهایی را از دست دادهاید، چقدر اطلاعات خام و آگاهی کسب کردهاید که در نهایت به کارتان نیامده و جز افسرده کردنتان هیچ سودی نداشته است، حالا تصور کنید که در همین زمان چند فیلم و رمان کلاسیک میتوانستید بخوانید؟ آیا نمیتوانستید در همین زمان به یک زبان خارجی مسلط شوید؟!
این ایده منفک شدن نسبی از دنیای بیرون و چشم فروبستن از رخدادهای روزانه شاید پیشنهاد عملگرایانهای نباشد، اما گویا بعضیها مثل نویسنده مقاله اول در عمل انجامش دادهاند!
برای تلطیف فضا به مقاله دومی اشاره میکنم، این یکی را در livescience خواندم: چند وقت پیش داشتم به این مطلب فکر میکردم که این همه فیلم و سریالی که نگاه میکنم، چه تأثیری روی خلقیات و عادات و رفتار و ایدهآلهای من گذاشتهاند. ما گاهی به فیلمها و سریالها تنها به عنوان سرگرمی نگاه میکنیم، بعضی از ماها که جدیتر دنیای سینما را دنبال میکنند، با لذت از شاهکارهای سینمایی یاد میکنند، اما عملا این رسانه چقدر روی ما تأثیر میگذارد؟
به خودم که نگاه میکنم باید اعتراف کنم که به مرور زمان نوع رفتارها و دیالوگها، روی منش و دایره واژگان و اندیشهام تأثیر گذاشته است، اما به تازگی تحقیق جالبی انجام شده است که نشان داده است که دیدن مرتب روابط عاطفی و موقعیتهای رمانتیک خاصی که در فیلمها و سریالها نشان داده میشوند، میتواند روی زندگی واقعی شما تأثیر بگذارد، طوری که روابط خود را در مقایسه با تصاویر غلیطشده عشق و رومانس در آن آثار، کممایه بپندارید!
مطابق یک نظرسنجی که روی ۳۹۲ زن و مرد متأهل انجام شده بود و در آن مورد میزان رضایت و انتظاراتشان از زندگی مشترک سؤال شده بود، مشخص شد که نوع روابط عاشقانه در فیلمها و میزان دیدن این این روابط، ایدهآلهای آنها را تغییر داده است، باعث شده است که آنها یک خودانگاره منفی پیدا کنند.
مطلب سوم را در قالب یک اینوگرافی جالب در سایت مشیل دیدم، این اینفوگرافی نشان میداد که چه میزان رسانههای اجتماعی روی کیفیت و کمیت کار ما در ادارات و شرکتها تأثیر میگذارند.
البته برای ماها که عملا در بیشتر اوقات دسترسی به رسانههای اجتماعی میسر نیست، این اطلاعات و اعداد شاید نامفهوم باشند، اما نشان میدهند که یک کاربر جهانی، چقدر تحت تأثیر رسانههای اجتماعی است.
برای نمونه به این موارد توجه کنید؛
– در هر ساعت هر کارمند، چهار بار به خاطر چک کردن رسانههای اجتماعی، کارش را متوقف میکند، ۴۰ درصد موارد بعد از اینکه یک کارمند مشغول چک کردن میشود، بلافاصله کارش را پی نمیگیرد.
– ۲۸ درصد زمان کار مفید کارمندان به خاطر چک کردن رسانههای اجتماعی تلف میشود، میزان خسارت این مطلب، سالانه برای اقتصاد آمریکا ۶۵۰ میلیارد دلار است!
از سه موردی که گفتم، چه نتیجهای میشود گرفت؟
به مانند چند دهه قبل ما آدمها دیگر در دنیای فیزیکی پیرامونمان زندگی نمیکنیم، ما در یک دنیای هیبریدی ناشی از آمیزش دنیای آنلاین و آفلاین زندگی میکنیم، ما نمیتوانیم از هیچ از این دنیاها صرفنظر کنیم.
لطیفهای که توسط دوستی در کنارمان برایمان تعریف میکند میتواند برایمان نشاطآور باشد، به همان میزان که توییتی که با گوشی هوشمندمان میخوانیم و توسط کسی نوشته شده که هیچگاه ندیدهایم، میتواند برایمان سرگرمکننده باشد.
شاید تا چند سال پیش میشد دیواری بین دنیای آنلاین و آفلاین کشید، به یاد میآورم زمانی در وبلاگستان بحثهایی بر سر این بود که وقتی صحبت از جامعه ایران میشود، منظورمان کدام جامعه است، وبگردان ایرانی یا کل جامعه ایران، صحبت این بود که آیا جامعه آنلاین ایران مشتی نمونه خروار است یا نه.
اما با همهگیر شدن اینترنت و آمدن همه طیفها به دنیای آنلاین، دیگر به سختی میشود خط مشخصی بین این دو دنیا کشید.
شاید زمانی میشد «واقعیت» را چیزی دانست که ما با چشم و گوش خودمان مستقیما درک میکنیم، اما حالا واقعیت، نتیجه پردازش ذهنیای است که ما از انبوه اطلاعاتی که روزانه به خوردمان میدهند، استخراج میکنیم.
هر روز صدها ایمیل و توییت و نوشته فیسبوکی، فید، خبر و ویدئو در اینترنت میبینیم، اخبار رسانههای مختلف را که بیشتر اوقات در تضاد کامل با هم هستند، میبینیم، به حرفهای دوستانمان گوش میکنیم، کار روی این انبوه اطلاعات بسیار مشکل شده است، دیگر عملا ممکن نیست که از این ماتریکس اطلاعاتی بیرون بیاییم، اما ما هنوز کورتکس مغزمان را داریم و عالم خصوصیای را که متعلق به خودمان است، خوشبختانه به مانند فیلم Inception هنوز راهی برای رخنه به این دنیای خصوصی و رؤیاهایمان پیدا نشده است.
این ماییم که هنوز هم میتوانیم بهترین خوراک ذهنی را برای خودمان فراهم کنیم، این ما هستیم که میتوانیم ذهنمان را از دیتاهای مکدونالدی پر کنیم یا سالمترین دیتاها را در بهترین آشپزخانهها و رستورانهای فکری، برای خودمان طبخ کنیم.
یک پزشک