اختصاصی «تابناک باتو» ـ «بِرد واچینگ» (Birdwatching) یا همان «پرنده نِگری» شاخه ای از بوم گردی و طبیعت گردی است که امروزه در سرتاسر دنیا از جمله ایران، طرفداران پر و پا قرص فراوانی دارد. پرنده نگرها با عسکبرداری یا مشاهده پرندگان با چشم یا دوربین، خود را غرق در دنیای شگفت انگیز این آفریدگان زیبا می کنند و لحظه ها و ساعاتی را از دنیای شلوغ و پرهیاهوی امروزی فاصله می گیرند و در درون خود به آرامش وصف ناپذیری می رسند.
«ناصرالدین شاه قاجار» (م.1275 ش.) معروف به «سلطان صاحبقِران»، صرف نظر از صفت های شاهانه یا ظالمانه وی، در ماه رجب سال 1305 قمری مطابق با فروردین ماه سال 1267 شمسی، کاری کرده که می توان او را با اندکی اغماض از قدیمی ترین کسانی برشمرد که در ایران «بِرد واچینگ» یا همان «پرنده نگری» انجام داده و بی گمان از آن لذت فراوان نیز برده است.
ناصر الدین شاه در سفرنامه خود در مورد انگیزه اش در این زمینه نوشته است: «...از «درياچه قم» و مرغ هاش خيلى تعريف كردند، ميل كرديم كه ما هم چند روزى برويم «علىآباد» (روستایی بین تهران و قم و مشرف به دریاچه حوض سلطان و تالاب فصلی مره) و درياچه را تماشا كنيم.»[1]
سلطان صاحبقِران در روز چهارشنبه مصادف با 21 رجب سال 1305 ق. با امکانات آن زمان مثل کالسکه طی طریق نموده و خود را به آن مکان می رساند و در دفتر خاطراتش پرنده نگری شاهانه را بدین صورت در تاریخ ثبت می کند: «روى تپه بلندى به صحرا و دريا، دوربين انداختم. به قدر صد هزار مرغ روى دريا ديدم. يك مرغ بسياربسيار بزرگى ديدم كه خيلى بزرگ بود و تمام اين مرغ قرمز بود. سواى سرهاى بال آن ها كه كمى سفيد مىزد ولى ساير جاهاى مرغ ها حتى پاهاى آن ها قرمز بود. سواى اين نوع، طورهاى ديگر هم مرغابى روى دريا ديده شد. »[2]
فردای آن روز یعنی روز پنجشنبه، شاه ایران پا را فراتر از «بِرد واچینگ» می گذارد و گویی از دیدن آن ها به طور کامل ارضاء نمی شود بلکه تصمیم به کشتن پرندگان دریاچه و تصاحب بیشتر آن ها به خصوص آن پرنده بزرگ ِقرمز رنگ به تعبیر خود می گیرد.
وی در این فقره چنین مرقوم نموده است: «... رانديم تا رسيديم به دريا. دو تا «هوبَرِه»[3]دويست قدم به دريا مانده نشسته بودند. از كالسكه پياده شديم. با «ميرزا محمد خان» و «ساعد الدوله» و غيره خواستم هوبرهها را بزنيم، بَر ندادند. پدرسوختهها زود برخاسته پريدند. خيلى پياده راه رفتم. خسته شدم. [دریاچه] مرغ هاى بزرگ قرمز داشت كه هر وقت مىايستادند به قدر آدم بودند. خواستم از آن ها بزنم، آن ها هم بَر ندادند. از دور چند گلوله انداختم نخورد.»[ 4 ]
عصر همان پنج شنبه بعد از آن که ناهار شاهانه برای او تدارک دیده می شود، خشمگین و ناراحت از این که موفق به شکار پرنده قرمزِ بزرگ جثّه نشده، دوباره عزم خود را برای شکار آن ها جزم می کند.
«خودمان سوار اسب شده رفتيم عقب (دنبال) مرغ هاى قرمز و [مرغ های] سفيد كه بزنيم. باز چند تير گلوله انداختم نخورد.»[ 5]
بعد از شکست مجدد ناصرالدین شاه در شکار مرغ بزرگ قرمز رنگ، شاه در بازگشت به دو تن از همراهان خود به نام «مجد الدوله» و «آقا مردک» چنین دستور می دهد: «برويد از اين مرغ هاى سفيد و قرمزِ بزرگِ بزرگ بزنيد، [پس]آن ها رفتند.»[6]
ظاهرا آن ها نیز در زمینه شکار پرنده بزرگ قرمز رنگ ناموفق بوده اند، والا شاه قاجار در سفرنامه خود از موفقیت آن دو در شکار آن پرندگان یاد می نمود. القصه، دو روز بعد در خاطراتی که شاه در روز شنبه 24 رجب نوشته، ظاهرا اسم پرنده بزرگ قرمز رنگ را از برخی همراهان و ملازمان خود شنیده،کشف نموده و در خصوص آن نوشته است:
«امروز «اكبرى» و «ابو الحسن خان» و «جوجه» و «محمد حسن ميرزا پسر اعتضاد السلطنه» كه پيش آمدهاند يك «پَخلان» از اين مرغ هاى قرمز كه در دريا بود توى «رودخانه ساوه»[نیز] ديده بودند. از نزديك هرچه با چارپاره تفنگ انداخته بودند نزده بودند.»[7]
احتمال زیاد کلمه «پَخلان» که در متن های بعدی «پاخلان» نیز نوشته شده از واژه های تُرکی باشد. به هر روی شاه ایران در این سفر خود موفق به شکار پخلان نمی شود ولی دست کم نام این پرنده را ظاهرا از طریق برخی ملازمان و همراهان خودکشف می نماید و این خودش موفقیت بزرگی است زیرا دیگر مجبور نبوده که بگوید یا بنویسد: « مرغ[قرمز] بسياربسيار قرمز بزرگ» یا «مرغ های قرمزِ بزرگ ِبزرگ»!
از قدیم گفته اند که انسان از هر چیزی منع شود نسبت به آن حریص تر و مشتاق تر می شود بنابراین حرص شکار کردن «پَخلان» همان مرغ قرمز رنگِ بزرگ جثه در وجود سلطان صاحبقران باقی می ماند و بدین مناسبت افزایش می یابد تا این که حدود یک هفته بعد در دوم ماه شعبان مرتبط با همین موضوع دوباره دست به کار و همچنین دست به قلم می شود: «... «مجد الدوله»، «معير»، «آقا مسى»، «جوجه»، «موجه»، «دولچه»، «مولچه»، همه سوار بودند، اول پسر ميرشكار آمد، گفت پَخلان هست اما خيلى دور است، آنجا كه ديروز ناهار خورديد پخلان هست. رانديم... من و ميرزا محمد خان و آغا بشارت و آقا بيك نايب ميرزا آقاى تفنگدارها، تفنگ ها را برداشته سوار شده رانديم، رانديم تا رسيديم لب دريا. ...على خان پسر ميرشكار را فرستاديم برود، پخلانها را سر بزند (یعنی ببیند هستند یا خیر)، رفت، سر زد، يك دفعه به قدر سيصد پخلان پريد، روى هوا قرمز شد، هنوز به ما نرسيده، همه نشستند، دوباره على خان سر زد، اين دفعه بد سر زد، پخلان ها پريدند، ميانبُر رفتند رو به دريا، خيلى جِر آمدم (اعصابم خرد شد، حالم گرفته شد)، يك دسته ديگر نشسته بودند، سوار شده خيلى رانديم، كم مانده بود برسيم، آن ها هم پريدند، دو تا نپريدند، نشسته بودند رفتيم براى آنها، به چارپارهرَس هم رسيديم، دو تير چارپاره انداختم نخورد، پريدند، رفتند، خيلى كسل شدم و جِر آمدم بعضى رفته بودند شكار، پنج ساعت به غروب مانده بود، گفتم جا انداختند، دراز كشيدم، اما خوابم نبرد، وقتى من خواب بودم، همان دو تا پخلان آمده بودند، از بالاى سر ما گذشتند...«ميرزا محمد خان» هم با تفنگ آمده بود، همينكه ديده بود من دراز كشيدم ديگر به من نگفته بود. خيلى جر آمدم،[از ناراحتی] يك ساعت دراز كشيدم.»[8]
ناصر الدین شاه در ادامه خاطرات خود در وصف دریاچه قم به پخلان ها اشاره کرده و آن ها را این چنین وصف کرده است: «در اين وقت هم از انواع مرغ هاى آبى موجود بود، خصوصا مرغى ملاحظه شد كه پاهاى نازك بسيار بلندى داشت، از لكلك بزرگتر است، وقتى نشسته بود، بهنظر سفيد مىنمود، ولى چون پرواز مىكردند، پرهاى زير شكم و زير بال هايشان قرمز بود. از اين نوع مرغ ها يك مرتبه صدصد پرواز مىكردند، اما به نظام، مثل اينكه يك فوج سرباز منظمى حركت نمايد و در وقت پرواز يك صدا و آواز مخصوصى داشتند كه به گوش مثل نواى موزيك بسيار خوشمطبوعى مىآمد. صيد اين مرغ ها چون از انسان خيلى وحشت دارند و در ميان آب مىنشينند و زياد نزديك به ساحل نمىشوند، خيلى دشوار است، شكارچى خود را به تيررس تفنگ مىرساند، اما اين ها از وحشتى كه دارند زود پرواز مىكنند.»[9]
باری، پخلان ذهن شاه ایران را به خود مشغول کرده بود، روزها و ماه ها می گذرد تا این که چهار سال بعد پادشاه دوباره در حسرت شکار پخلان، همان پرنده بزرگ جثه قرمز رنگ، در تاریخ چهارشنبه 21 شوال 1309 ق. مطابق با ماه اردیبهشت، دوباره به همان منطقه در نزدیکی قم حضور پیدا می کند و شرح اتفاقات را چنین می نویسد:
«رسيديم به كنار دريا، هيچ تصور نمىكرديم، حالا در اين جا مرغ پاخلان بههم برسد، پاخلان زيادى ديديم اطراف دريا در حركت و پرواز بودند، چون مستعد شكار نبوديم، چند تير سرسرى انداختيم، نخورد... بعد در چادر قدرى استراحت كرديم. از قرارى كه عرض كردند، وقت استراحت ما پاخلان زيادى تا نزديكى آنجا آمده، ولى كسى صيد نكرده بود. چاى و عصرانه خورده باز رفتيم به كنار دريا، يك دسته پاخلان زيادى آمدند طرف دست چپ نشستند. «ميرزا محمد خان» و «شاپور ميرزا» را فرستاديم كه بروند سر بزنند، رفتند بد سر زدند، پاخلان ها از روبرويشان بيرون آمده رفتند، باز نشد تفنگ بيندازيم.»[10]
باز هم شاه در شکار پخلان از پخلان ها شکست می خورد به همین خاطر در ادامه خاطرات خود، یادداشتی در حاشیه در مورد پخلان (پاخلان) نوشته که در آن عجز او از شکار این پرنده برای مخاطب به نیکی استفاده می شود.
«پاخلان مرغى است خيلى بزرگ، گردن و پايش هم خيلى دراز است. رنگش سفيد و روى بال ها و زير بال هايش قرمز است. وقتى ايستاده است بهقدر يك آدم است. خيلى مرغ باهوشى است. نمىتوان به او نزديك شده و صيد نمود. كنار اين درياچه زياد است در تابستان ها ييلاق مىرود.»[11]
بحث و بررسی
1. قلم ناصرالدین شاه در نوشتن سفرنامه و خاطرات بسیار روان و ساده است و این خود یک مزیت در فن نویسندگی به شمار می رود.
2. از بررسی زندگی شخصی ناصر الدین شاه چنین برمی آید که به مسأله شکار به خصوص شکار پرندگان علاقه وافری داشته است.
3. از ظاهر خاطرات ناصر الدین شاه استفاده می شود که موفق به شکار پخلان در منطقه دریاچه قم نشده و با همه تلاشی که کرده، حسرت شکار آن پرندگان قرمز بزرگ در آن جا بر دلش مانده و کار او در حد پرنده نگری باقی مانده و فراتر نرفته است. ولی عجیب آن که «دوستعلی خان معیر الممالک» در خاطرات خودش در همان سفر نوشته است :« شاه با گلوله دو قو، چهار پاخلان و چهار مرغ سقا زده بود.»[12]
4. در ابتدا آوردیم که ناصرالدین شاه در خاطراتش نوشته: «... از «درياچه قم» و مرغ هاش خيلى تعريف كردند...» و سپس نوشته: «چند روزى برويم «علىآباد» و درياچه را تماشا كنيم» و همچنین با توجه به این که شاه ایران از «راه دولتی» در آن زمان عبور می کرده و از سویی آن زمان مطابق با فصل بهار و ماه فروردین بوده است به احتمال زیاد مقصودش از دریاچه، مجموع دریاچه «حوض سلطان» و «تالاب مره» متصل به آن بوده که این تالاب مره، فصلی است و در بهار با فراوانی بارش به دریاچه حوض سلطان می پیوندد و محل حضور پرندگان مهاجر از مناطق سردسیر جهان می شود و روستای علی آباد یاد شده نیز مُشرِف به آن ها است و الا مقصود از دریاچه قم نمی تواند آن «دریاچه نمک» قم باشد که بین سه استان سمنان، قم و اصفهان واقع شده است چون با روستای علی آباد نیز که در ابتدا ذکر شد، فاصله بسیاری دارد.
5. این عبارت را سلطان صاحبقران در ضمن خاطراتش بسیار خنده دار و کودکانه نوشته است: «يك مرغ بسيار بسيار بزرگى ديدم كه خيلى بزرگ بود» که البته نشان از تاکید و تعجب او از بزرگی و همچنین ناشناختگی آن پرنده قرمز رنگ برای او در آن سفر داشته است. در ضمن جمله با مزه «پدرسوختهها زود برخاسته پريدند» که شاه در در حق هوبره ها گفته است در بطن خود نوعی تکبر شاهانه و همچنین طنز خاصی را نهفته دارد.
6. از ظاهر پیداست با مشخصاتی که در مورد پرنده بزرگ قرمز رنگ و همچنین بال و پر و ارتفاع آن جانور داده است به احتمال زیاد این پرنده، «فِلامینگو» (Flamingo ) بوده است که به همراه دیگر پرندگان از عرض های شمالی زمین و مناطق سردسیر هزاران کیلومتر طی طریق نموده و به ایران مهاجرت کرده بودند. ارتفاع فلامینگوها نسبت به بقیه پرنده ها نسبتا زیاد است و تا حدود یک متر و نیم می رسد چنان که در نظر شاه قاجار به قدر و اندازه آدم جلوه نموده است.گاهی طول بال فلامینگوها تا 170 سانتی متر نیز می رسد و هنوز هم به برخی دریاچه ها و تالاب های ایران مثل تالاب مره در قم کوچ می کنند.
5. فلامینگو کلمه ای اسپانیولی است که در زبان فارسی، «مرغ آتشی» یا «مرغ حسینی» به آن می گویند.کلمه پاخلان (پخلان) به احتمال زیاد نامواژه ای تُرکی است که در همان سفر سال 1305 ق. پادشاه قاجار از اسم اصل این پرندگان قرمز رنگ مطلع می شود و از آن به بعد به جای پرنده و مرغ قرمز بزرگ بزرگ به آن ها «پخلان» می گوید.
6. فلامینگو یا مرغ حسینی در اصل بال و پر سفید و پای قرمز دارد ولی به علت خوردن «آرتِمیا» (Artemia )که نوعی سخت پوست در دریاچه های شور است رنگ آن به رنگ قرمز و حالت آتشی تغییر پیدا می کند.
8.از تعداد تخمینی صد هزار تایی پرندگان قرمز(فلامینگو) و همین طور پرندگان سفید در دریاچه حوض سلطان قم بنا بر گزارش ناصر الدین شاه استفاده می شود که این دریاچه سابق بر این بستری مناسب و مهاجر پذیر برای پرندگان مناطق سردسیر کره زمین در زمان آن شاه بوده است در حالی که الان این مقدار پرنده اصلا در آن وجود ندارد و فلامینگوهای کمتری رویت و گزارش می شوند. نکته عجیب تر این است که چه طور ناصر الدین شاه نتوانسته این پرنده بزرگ جثه را شکار کند زیرا هم بزرگ بودن آن عامل مناسبی برای شکار شدن است و هم به حسب بزرگی و سنگینی پرنده ای نیست که بتواند یک دفعه از جا بپرد. بلکه پاهای بلند او برای این است که مقداری حالت دویدن بر روی آب و سپس پرواز و اوج گرفتن داشته باشد که با این اوصاف شکار آن بسیار راحت تر از بقیه پرندگان است.
8. با همه تفاصیل، وجود این متن تاریخی از شخص ناصر الدین شاه و سفر اختصاصی او بدین منظور و همچنین دیدن پرندگان مختلف با چشم و دوربین، نشانگر نوعی «بِردواچینگ سلطانِ صاحبقِران» در بیش از 130 سال پیش بوده است و قدمت و پیشینه این تفریح را در ایران برای ما بازگو می کند.
پی نوشت
[1] سفرهای ناصرالدین شاه به قم، سازمان اسناد ملی ایران، تهران، چاپ اول،1381 ش.، ص 83.[2] همان، ص 93.[3] پرنده ای با جثه متوسط و گردن دراز[4] سفرهای ناصرالدین شاه به قم، صص 94-95[5] همان، ص95[6] ص 95[7] ص 102[8] صص122- 123[9] صص 136-137[10] صص 186-187[11] ص 195 [12] ص 161
نویسنده و محقق: سید مرتضی میرسراجی
جون شما