امثال‌وحکم: «ستون به ستون فرج است»
کد خبر: ۱۳۱۱
تاریخ انتشار: 2015 May 31    -    ۱۰ خرداد ۱۳۹۴ - ۱۱:۱۷
در مورد ريشه و علت تسميه ضرب المثل بالا اقوام مختلف وجود دارد كه از مجموعه تمام اقوام و گفته ها در كتب امثله و اصطلاحات موجود اين حكايت يا داستان به دست می‌آید.
«ستون به ستون فرج است» «ستون به ستون فرج است»

«ستون به ستون فرج است»
بشر به اميد زنده است و در سايه آن هر ناملايمي را تحمل مي‌كند. نور اميد و خوشبيني در همه جا مي‌درخشد و آواي دل انگيز آن تمام گوش‌ها طنين انداز است. ‌مأيوس نشويد. به زندگي اميدوار باشيد‌.

اكنون به ريشه داستاني ضرب المثل بالا مي‌پردازيم.
 
در مورد ريشه و علت تسميه ضرب المثل بالا اقوام مختلف وجود دارد كه از مجموعه تمام اقوام و گفته ها در كتب امثله و اصطلاحات موجود اين حكايت يا داستان في الجمله استنتاج مي‌شود.

در ازمنه گذشته جوان بيگناهي محكوم به اعدام شده بود، زيرا تمام امارات و قرائن ظاهري بر ارتكاب جرم او حكايت مي‌كرد. جوان را به سياستگاه بردند و به ستوني بستند تا حكم را اجرا‌ كنند. حسب المعمول به وي پيشنهاد كردند، در اين و‌اپسين دقايق عمر خود، اگر تقاضا داشته باشد، در حدود امكان برآورده خواهد شد.

محكوم بيگناه كه از همه طرف راه خلاصي را مسدود ديد، نگاهي به اطراف و جوانب كرد و گفت: اگر براي شما  مانعي نداشته باشد، مرا با آن ستون ببنديد. درخواستش را اجابت كردند و گفتند: آيا تقاضاي ديگري نداري‌؟  جوان بي‌گناه پس از لختي سكوت و تأمل جواب داد. مي‌دانم كه زحمت شما زياد مي‌شود، ولي ميل دارم مرا از اين ستون باز كنيد و به ستون ديگر ببنديد.

عمله سياست كه تا كنون مسئول و تقاضایي به اين شكل و صورت نديده و نشنيده بودند، از طرز و نحوه درخواست جوان محكوم دچار حيرت شده، پرسيد: انتقال از ستون به ستون ديگر جز آنكه اجراي حكم را چند دقيقه به تاخير اندازد، چه نفعي به حال تو دارد‌؟

محكوم بي‌گناه در حالي كه هنوز بارقه اميد در چشمانش مي‌درخشيد، سر بلند كرد و گفت: «ستون به ستون فرج است». مجدداً عمله سياست براي انجام آخرين درخواستش دست به كار شدند كه بر حسب اتفاق يا تصادف در خلال همان چند دقيقه از دور فريادي به گوش رسيد كه چنين مي‌گفت: دست نگه داريد. دست نگه داريد. قاتل حقيقي دستگير شد. به اين ترتيب جوان بي‌گناه از مرگ حتمي نجات يافت.
 
برگرفته از كتاب ريشه‌هاي تاريخي امثال و حكم از مهدي پرتوي
 
و اما ضرب‌المثل‌های مشابه؛


ـ آدم به امید، زنده است.‌
ـ هر خزان را ز پی، البته بهاری باشد.‌ (محمود میرزا قاجار)
ـ زمستان بگذرد، سرما سرآید‌.
ـ هیچ قفلی نیست در بازار امکان، بی کلید.‌ (صائب)
ـ خدا را چه دیدی؟‌
ـ دنیا به امید بر پاست.‌
ـ خدا بزرگ است.

نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار