آیا امیرکبیر مرد بی‌نقص تاریخ ایران بود؟!
کد خبر: ۱۲۴۶
تعداد نظرات: ۳ نظر
تاریخ انتشار: 2015 June 02    -    ۱۲ خرداد ۱۳۹۴ - ۰۸:۱۷
یکی از کارهای با اهمیت امیرکبیر، اعزام دانشجویان ایرانی برای تحصیل به فرنگ بود. یعنی او با این‌که دل خوشی از فرنگی‌ها نداشت، اما می‌دانست برای آموختن علم، باید جوانان ایرانی را به اروپا بفرستد. اما مهم‌ترین کار امیرکبیر این بود که به ایرانی‌ها شأن و ارزش داد.
یادش به‌خیر محمدعلی جمالزاده، نویسنده‌ای که اگر کتاب «عادات ما ایرانیان» را نمی‌نوشت، شاید الان کسی نمی‌گفت: «فقط یک ایرانی است که می‌تواند...». جمالزاده در کتابش انتقادهای زیادی را به اخلاق ما ایرانی‌ها می‌کند. یکی از این انتقادها، همان نگاه سیاه و سفیدی است که ما نسبت به اتفاق‌ها و اشخاص داریم. مثلا همین که می‌گوییم فلان شخص خوب است، دیگر به هیچ وجه نمی‌خواهیم و نمی‌توانیم بدی‌هایش را ببینیم. و برعکس، وقتی کسی را بد تصور می‌کنیم، دیگر هیچ چیز خوبی از او را نخواهیم دید. یعنی فراموش می‌کنیم که آدم‌ها می‌توانند ترکیبی از اخلاق خوب و بد باشند. این رفتار، متاسفانه آسیب زیادی به ما زده، چون اجازه نمی‌دهد به طور منطقی به مسائل نگاه کنیم و از تاریخ و اشخاص تاریخی درس بگیریم.

در ادامه این متن، می‌خواهم به زندگی و افکار امیرکبیر بپردازم، مردی که تاریخ ایران مدیون اوست. آوردن این مقدمه هم از این رو بود که امیر، مثل همه ما، در کنار همه نقاط مثبتی که دارد، خالی از نقص نیست. یعنی هرگاه که می‌خواهیم درباره او سخن بگوییم، نباید چشم خود را ببندیم و هرچه را که هست بپذیریم.

خدمات امیرکبیر

خدمات امیرکبیر دو دسته است. یک‌سری از فعالیت‌های امیر همان است که همه می‌شناسند و می‌دانند و تکرار می‌کنند بارها. مثل مدرسه دارالفنون یا چاپخانه. یا تحقق انقلاب بهداشتی از راه‌هایی مانند آبله‌کوبی عمومی. یا تحقق انقلاب صنعتی از طریق تبدیل امور تجاری به امور صنعتی و انتقال مازاد تجاری از حوزه تجارت به صنعت و سرمایه‌گذاری صنعتی یا اصلاح قشون از جمله طراحی یونیفورم و درجه برای سربازان و افسران. اما جدا از این فعالیت‌های سخت‌افزاری، او فعالیت‌هایی را انجام داده که زیرساختی و با اهمیت‌ترند.

امیرکبیر در سفری که به روسیه داشت، با تحولات این کشور کمی آشنا شد. به هر حال او همان محمدتقی پسر کربلایی قربان، آشپز میرزا عیسی قائم مقام اول بود که در خانه قائم مقام تربیت یافته بود و در اوایل جوانی به سمت منشی قائم مقام اول به خدمت مشغول شده بود. قائم مقام امیرکبیر را خیلی دوست داشت و همین نکته باعث شد تا درایتش مورد توجه بقیه هم قرار گیرد. او در اولین سفر خارجی‌اش، همراه هیئتی سیاسی به روسیه فرستاده شد. در این ماموریت قرار بود بابت قتل گریبایدوف عذرخواهی شود. (در مورد گریبایدوف و قتل او در ایران هم ماجرا طولانی است.) امیرکبیر در سفر به روسیه به مؤسسات فرهنگی، نظامی و اجتماعی آن‌جا توجه کرد و به این فکر بود که راه ترقی ایران نیز داشتن دانشگاه و تشکیلات نظامی و فرهنگی منظم است.

یکی از کارهای با اهمیت امیرکبیر، اعزام دانشجویان ایرانی برای تحصیل به فرنگ بود. یعنی او با این‌که دل خوشی از فرنگی‌ها نداشت، اما می‌دانست برای آموختن علم، باید جوانان ایرانی را به اروپا بفرستد. اما مهم‌ترین کار امیرکبیر این بود که به ایرانی‌ها شأن و ارزش داد. اولین وزیر امور خارجه ایران در دوره فتحعلی شاه قاجار انتخاب شد، یعنی تا آن دوره ما چیزی به عنوان وزیر امور خارجه نداشتیم. بعدها هم که این مقام به وجود آمد، هیچ سفیر خارجی‌ای به آن توجه نداشت. یعنی مستقیم می‌آمدند پیش شاه. اما امیرکبیر خیلی ساده گفت و روی حرفش ایستاد که سفیر یک کشور، باید با وزیر امور خارجه دیدار کند، نه با خود شخص شاه. توجه به سلسله مراتب، مخصوصا در دیدار‌های خارجی، به ناصرالدین شاه ابهت خاصی داد. فقط کافی است او را با پدرش، محمدشاه مقایسه کنید تا این درجه از اعتبار و ابهت را بفهمید.

سروسامان دادن به مالیه ایران یکی دیگر از کارهایی بود که امیرکبیر انجام داد. هرچند نفت در دوره مظفرالدین شاه در ایران کشف شد و دلال‌های نفتی از دوره‌های بعد وارد ایران شدند، اما درآمدهای حاصل از مالیات و دیگر صادرات ایرانی مثل فرش، آن‌قدر بود که مگسان، دور شیرینی پول باشند. امیرکبیر به مالیات‌ها نظم داد و سعی کرد همه چیز بر اساس قانون باشد.

اصلاح دستگاه دیوانی اعم از متوفیان و دیوان‌سالاران، تحقق شایسته‌سالاری و برکناری افراد ناشایست از دیوان و قشون، اصلاح نظام مرزها و مرزبانی و گمرکات، سرکوب اشرار و برقراری امنیت در راه‌ها و خواباندن فتنه فرقه‌ها از جمله فتنه‌ باب که برخورد با آن بیش از آن‌که جنبه مذهبی داشته باشد جنبه امنیتی داشت و در نهایت تحقق انقلاب صنعتی از طریق تبدیل امور تجاری به امور صنعتی و انتقال مازاد تجاری از حوزه تجارت به صنعت و سرمایه‌گذاری صنعتی از امیرکبیر مردی بزرگ ساخت.

آیا امیرکبیر هیچ اشکالی در رفتارش نداشت؟


دو اشکال عمده را به امیرکبیر می‌گیرند. نخست این‌که او گاهی به قول امروزی‌ها دیپلماتیک رفتار نمی‌کرد. یعنی این‌که همیشه می‌خواست به طور قاطع هر مسئله‌ای را حل کند. یعنی دوست نداشت به طور تدریجی مسائل مختلف را حل کند. یعنی او هر کاری را گمان می‌کرد درست است انجام می‌داد و کمتر مشورت می‌پذیرفت و مصالحه می‌کرد. این بود که تعداد دشمنان امیر، بیش از دوستانش بودند. و درست به همین دلیل، کمتر کسی بعد از برکناری‌اش، به حمایت جدی از او پرداخت.

البته اکثریت دشمنان امیرکبیر را دزدانی تشکیل می‌دادند که دستشان از بیت‌المال قطع شده بود، اما کسانی هم بودند که به ایران بزرگ فکر می‌کردند و با این همه نتوانستند به امیرکبیر کمک کنند، چراکه به هر حال امیر در سرزمینی بزرگ شده بود که در آن نقد شدن را به کسی نمی‌آموزند.

اشکال دیگر امیرکبیر، نحوه نگاه او به مسئله اصلاحات بود. به هر حال تجربه امیرکبیر در عصر خود، تجربه‌ای پیشرو بود. او در جامعه‌ای به قدرت رسید که در آن تفکیک قوا، توسعه و احزاب وجود نداشت. وجود امیرکبیر در آن دوران مغتنم بود، اما با گذشت یک قرن و نیم از آن عصر و گذار از تجربه‌های ارزشمندی مانند انقلاب مشروطه، نهضت ملی و انقلاب اسلامی امکان تکرار توسعه آمرانه وجود ندارد. یعنی نمی‌توان توصیه کرد که اصلاحات از بالا به پایین انجام شود. به این ترتیب، کسانی که در دوره ما از توسعه اقتصادی بدون توسعه سیاسی سخن می‌گویند، در واقع تحولات 150 ساله اخیر را نادیده می‌گیرند. اصلاحات از بالا در عمل ناموفق از کار درآمده است. حتی مصلحی مانند سیدجمال‌‌الدین اسدآبادی که در پی جلب‌نظر سران حکومت‌ها برای اصلاحات بود، سرانجام گفت من بیهوده عمرم را در شوره‌زار گذراندم. دکتر محمد مصدق هم از اصلاح‌طلبی از بالا به اصلاح‌طلبی از پایین تغییر مسیر داد و سعی کرد با ورود به لایه‌های اجتماعی اصلاحات سیاسی را دنبال کند.

حتی به تعبیری می‌توان گفت که اصلاحات از بالا حتی در دوره ناصری هم چندان موفق نبود، چرا که به قول دکتر محمدعلی همایون کاتوزیان، وقتی شاه می‌تواند با حرکت دستی، صدای فردی مثل امیرکبیر را ساکت کند، چطور می‌توان به اصلاحش دلخوش کرد. کاتوزیان کتابی دارد با عنوان «اقتصاد سیاسی ایران» که انتشار این کتاب، توجه بسیاری را به خود معطوف کرد. او در بخشی از این کتاب، دوره صدراعظمی امیرکبیر و رضاخان را مقایسه کرده است و می‌گوید هرچند رضا شاه، از زمان رسیدن به شاهی، دیکتاتوری را در ایران به وجود آورد، اما او از همان ابتدا دیکتاتور نبود. کاتوزیان هم به نوعی، اصلاحات از بالا را رد می‌کند، هر چند که معتقد است اصلاحات به تمامی از سوی اقشار پایین‌دست جامعه ممکن نیست.

 او در گفت‌وگویی که در سال 86 با نشریه شهروند امروز انجام داد، در این مورد گفت: «در جامعه ما هر کار و هر تغییری که قرار می‌شد صورت گیرد، توسط دولت انجام می‌شد. در ایران هر برنامه‌ای خواه مترقی و متجدد و خواه ارتجاعی، همواره توسط دولت انجام شده و عینیت می‌یافت. از این رو، وقتی امیرنظام (امیرکبیر) دولت را در دست گرفت و قصد داشت تغییراتی را ایجاد کند، غیر از این‌که از دولت و از جایگاه دولت این برنامه را به پیش برده و تغییراتی را که در نظر داشت حاصل کند، چاره دیگری نداشت. تصور این‌که فرد یا نیروی دیگری و از جایی دیگر در مختصات این جامعه، غیر از محور دولت می‌توانست چنین تغییراتی را به انجام برساند، آن هم در جامعه سنتی و استبدادزده‌ای چون ایران غیرممکن بود. چنین تصوری برای آن مقطع، به هیچ وجه واقع‌بینانه نیست. مشکل اساسی در مورد امیرکبیر این است که اساسا خودش هم در چهارچوب همین جامعه استبدادی قرار داشت. بنابراین، تصور این‌که او بخواهد طبقات مختلف و لایه‌های متوسط را در جریان تغییر و اداره امور شرکت بدهد، وجود خارجی نداشت و هم این‌که اساسا تصور باطلی است. زمینه‌های چنین تغییری که به مشارکت روشنفکران و طبقات متوسط در ساختار منتهی شود، پس از امیرکبیر ایجاد شد. این زمینه همان فکر مشروطه بود. از این رو، به‌ویژه پس از کشته شدن امیرکبیر، فکر حکومت قانون مطرح می‌شود. مشروط بودن دولت به وسیله قانون و شرکت طبقات جامعه در ساختار دولت و امور اجتماعی پس از این دوره مطرح می‌شود.»

با این همه نمی‌توان امیرکبیر را بدون شرایط در زمانی در نظر گرفت. او مردی بزرگ بود که شاید قضاوت درباره‌اش با زبان و فکر امروز، بتواند نقدهایی به کارش وارد کند. این نقدها، چیزی از ارزش‌های امیرکبیر کم نمی‌کند و تنها برای ماست که از تاریخ درس بگیریم.
منبع: چلچراغ
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۳
در انتظار بررسی: ۳
غیر قابل انتشار: ۰
مهدی
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۰:۴۹ - ۱۳۹۴/۰۳/۱۲
1
9
احسنت. جالب بود. حیف اینکه به امیرکبیر فرصت بیشتری داده نشد... حیف حیف حیف!
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۱:۵۴ - ۱۳۹۴/۰۳/۱۲
18
2
البته بهتر بود امیر کبیر به جای اعزام دانشجو به اروپا استاد از اروپا به ایران وارد می کرد . هزینه مادی و معنوی آن کمتر بود . خود این دانشجویان با توجه به جو ممالک غرب از مملکت خود دلزده شده و چنان شیفته غرب شدند که می خواستند ایران را از فرق سر تا نوک پا فرنگی کنند که آن را هم نتوانستند و شدند حکایت کلاغی که می خواست راه رفتن کبک را بیاموزد و راه رفتن خود را نیز فراموش کرد
پاسخ ها
ناشناس
| |
۱۴:۵۱ - ۱۳۹۴/۰۳/۱۲
اقاي نابغه آيا صرف آوردن استاد به ايران مسئله حل مي شود ؟؟ امكانات و تجهيزات را چگونه مي شد به آيران آورد پيامبر اكرم مي فرمايند بدنبال كسب علم باشيد حتي اگر در چين باشد (اطلب العلم ولو بصين) نميگه استاد بياريد از چين !!!!!!!
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار