با شروع سال تحصیلی جدید و تمام شدن فصل تابستان و تعطیلات سه ماهه دانش آموزان شاید اولین موضوعی که هر معلم " انشاء" و یا همان نگارش امروزی به دانش آموزان بدهد این باشد که " تابستان خودرا چگونه گذراندید؟ "
اما از میان بیشمار جواب احتمالی، جواب عدهای از دانش آموزان دارای یک وجه اشتراک است. من تابستان امسال " کار " کردم.
بسیاری از خانواده ها و کودکان و نوجوانان محصل ترجیح میدهند تا در تابستان به جای سفر و گذران و صرف هزینه برای پر کردن اوقات فراغت در کلاس های آموزشی و هنری و ورزشی رایج، به حرفه آموزی و بدست آوردن اندک درآمدی و تجربه محیط کاری بپردازند.
تصمیمی که باعث میشود عملکرد کودکان و نوجوانان در فصل تابستان از حالت انفعالی خارج شده و شکل فعالانهتری به خود بگیرد. امری که مهم بودن آن هنگامی هویدا میشود که نگاهی به آمار فارغ التحصیلان بیکار دانشگاهی و اقتصاد مبتنی بر دلالی و واسطه گری و نه تولیدی، بیندازیم.
فارغ التحصیلانی که نتیجه سیستم منفعل آموزش و پرورش و فرهنگ غلط رایج در غالب خانوادههای ما هستند که در آن توجه کامل به مهارت آموزی نمیشود. فرهنگ و سیستمی که نیازهای اساسی کشور در آن مورد غفلت قرار میگیرد. در نتیجه خروجی این سیستم و فرهنگ، نه تنها با ابعاد مختلف نیازهای جامعه تناسبی ندارد بلکه به گونهای است که گویا " آینده شغلی" خوابی است که فقط در پشت میزهای ادارات و سازمانها تعبیر میشود.
در این گزارش به کودکان و نوجوانانی پرداخته شده که جسارت راهیابی به جامعه و بدنه مولد آن را داشتهاند و تصمیم گرفتهاند تا انشای هفته اول مهر خود را اینگونه آغاز کنند:
" من جسارت کسب تجربیات جدید را داشتم و به همین دلیل تصمیم گرفتم در تابستان کار کنم "