مردی 48 ساله با کودک 12 ازدواج کرد
کد خبر: ۱۰۱۲۰۶
تعداد نظرات: ۵ نظر
تاریخ انتشار: 2018 February 21    -    ۰۲ اسفند ۱۳۹۶ - ۱۳:۱۵
زن جوان در حالی که بیان می کرد هیچ وقت راهنمای درستی نداشتم و به همین دلیل زندگی ام متلاشی شد، ماجرای زندگی خود را به کارشناس و مشاور اجتماعی کلانتری شهرک ناجای مشهد توضیح داد.

وی گفت: 10ساله بودم که پدرم کیف مدرسه ام را به گوشه اتاق پرت کرد و دیگر اجازه تحصیل به من نداد. او معتقد بود دختر نیازی به درس خواندن ندارد و باید راه و رسم شوهرداری و خانه داری را بیاموزد.

او می گفت دختر تا اندازه ای که بتواند بخواند و بنویسد باید تحصیل کند تا سیاه و سفید را از یکدیگر تشخیص بدهد. او با همین تفکر مانع از ادامه تحصیل دیگر خواهرانم شد چرا که معتقد بود دختر باید با چشم و گوش بسته ازدواج کند این گونه بود که من هم مانند دیگر خواهرانم در کلاس پنجم ابتدایی ترک تحصیل کردم و مشغول خانه داری شدم. این درحالی بود که مادرم نیز در برابر تفکرات پدرم همواره سر تعظیم فرود می آورد و هیچ گاه بر خلاف نظر او سخنی بر زبان نمی راند.

او هیچ وقت اجازه نمی داد به تنهایی بیرون از منزل برویم یا با افراد دیگری رفت و آمد کنیم خلاصه دو سال بعد از آن که درس و مدرسه را رها کردم (در سن 12سالگی)مرد 48 ساله ای به نام «قربان محمد» مرا از پدرم خواستگاری کرد. من زمانی در جریان موضوع قرار گرفتم که آن ها تاریخ مراسم عقد را نیز مشخص کرده بودند. مادرم می گفت «قربان محمد» شوهر خوبی است و تو را از مال دنیا بی نیاز می کند. مدتی بعد فهمیدم پدرم 600 هزار تومان به عنوان شیربها از قربان محمد گرفته و من قربانی مادیات زندگی شده ام.

با همان تصورات کودکانه تصمیم گرفتم قبل از جاری شدن خطبه عقد از خانه فرار کنم اما پدرم متوجه موضوع شد و بعد از زدن کتک مفصلی، مرا با چشمان اشک بار پای سفره عقد نشاند.

چند ماه بعد زمانی فهمیدم همسرم دو زن دیگر هم دارد که باردار شده بودم و چاره ای جز سکوت نداشتم با این وجود نفرت عجیبی از «قربان محمد» در سینه ام موج می زد و در پی فرصتی برای گرفتن انتقام از او بودم. در آن روزها راهنمای درستی نداشتم و از مراکز مشاوره در کلانتری هم چیزی نمی دانستم.

این بود که برای زجر دادن همسرم با دوست برادرم طرح دوستی ریختم. او هم که اطلاعی از وضعیت زندگی من نداشت با من همراه شد. این در حالی بود که من صاحب یک دختر و پسر نیز شده بودم.

در این میان، روزی با «نوید» طوری قرار ملاقات گذاشتم تا در دید شوهرم قرار بگیرم و او به همین خاطر مرا طلاق بدهد ولی وقتی همسرم در کنار مغازه اش من و نوید را با یکدیگر دید، در حالی که کتکم می زد مرا تحویل پلیس داد.

من هم به رابطه ام با نوید اعتراف کردم و برای مدت کوتاهی زندانی شدم. از آن روز به بعد خانواده ام مرا ترک کردند و همسرم نیز اجازه دیدن فرزندانم را نداد.

منبع:برترین
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۵
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
سید مرتضی
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۴:۲۶ - ۱۳۹۶/۱۲/۰۲
0
3
اولا خاک بر سر اون پدرت(ببخشیداااا)
دوما مگه پدرت شیرت داده بود که شیر بها رو گرفته؟
سوما آخرشو خراب کردی!!!
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۵:۳۹ - ۱۳۹۶/۱۲/۰۲
1
7
قوانینی که مردان برای زنان و دختران نوشته اند .....آخرش به همین جا ها ختم می شود.
ناشناس
|
United Arab Emirates
|
۱۶:۵۳ - ۱۳۹۶/۱۲/۰۲
0
7
چرا باید قانونی برای حمایت زنان در کشور ما نباشه که جلوی ازدواج دختران کم سن گرفته بشه( اونم با این اختلاف سن)
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۷:۱۹ - ۱۳۹۶/۱۲/۰۲
0
3
باز هم كودك همسري!
خدايا اين بچه ها چه گناهي دارن كه اينجور بايد در جمع خانواده قرون وسطايي بدبخت و دربدر شن!
آقاي نهنگ عنبر 48ساله: قابل توجه شما!
در ديزي بازه حياي شما كجاست!
بچه با بچه ازدواج كنه بهتره تا با يه الدنگ 90 ساله! چون اينجوري حداقل با هم بزرگ مي شن!!!!!!!!!!
انگشت مكن رنجه به در كوفتن كس
تا كس نكند رنجِه به در كوفتنت مشت!
فدا
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۰:۲۵ - ۱۳۹۶/۱۲/۰۵
0
0
البته به این نکته توحه کنید که موقع ارتباط با اقا نوید دیگه کودک 12 ساله نبوده
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار